eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
605 عکس
287 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
شب فراق که داندکه تاسحرچنداست.mp3
زمان: حجم: 1.1M
غزل شمارهٔ ۶۰ شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق در بند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست مانند است؟ پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو کان هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به دیدارت آرزومند است خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست ز دست رفته نه تنها منم در این سودا چه دستها که ز دست تو بر خداوند است فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست بیا و بر دل من بین که کوه الوند است ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است @hafez_adabiyat
ازچمن تاانجمن جوشش بهاررحمت است.mp3
زمان: حجم: 1.23M
از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است ذره‌ها در آتش وهم عقوبت پر زنند باد عفوم این‌قدر تفسیر عار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است ننگ خشکی خندد ازکشت امیدکس چرا شرم آن روی عرقناک آبیاررحمت است قدردان غفلت خودگر نباشی جرم کیست آنچه عصیان‌خوانده‌ای‌آیینه‌دار رحمت است کو دماغ آنکه ما از ناخدا منت‌کشیم کشتی بی‌دست و پاییها کنار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحهٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است @hafez_adabiyat
آقا سلام بر تو وشام غریب تو.mp3
زمان: حجم: 489.2K
علیه‌السلام آقا سلام بر تو و شام غریب تو آقا سلام بر دل غربت نصیب تو از راه دور با دل رنجور آمدی مرهم به غیر صبر ندارد طبیب تو باغ از صدای زمزمه، از عطر گل تهی‌ست جا مانده در خرابه مگر عندلیب تو؟ تصویر کربلاست که همواره روشن است در چشمۀ زلال نگاه نجیب تو رفتی و قرن‌هاست که تکرار می‌شود نجوای عاشقانۀ امنّ یجیب تو @hafez_adabiyat
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی رضا ابوذری در مرحله اول-قسمت دوم رقابت شاعران 🔹 با ارسال نام شاعر محبوب خود به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۴۳ در انتخاب شاعر منتخب مردمی سهیم باشید. 🔹 کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما 🔹 اگرچه خسته از آماجِ تیرِ زخم زبانی نبینمت که از این غم، گرفته‌ای! نگرانی! به آب‌های گل آلودِ کینه کار ندارم به رغم حیله‌ی مرداب‌ها تو در جریانی همان که از دل تاریخِ رنج، یک‌تنه رد شد تنِ تناورِ تنهای من، هنوز همانی! خدا نیاورد آن روز را، بهار من ایران ببینمت که گرفتارِ دستِ باد خزانی چقدر چین و چروک زمان نشسته به جانت ولی هرآنچه که می‌بینمت هنوز جوانی عجب قصیده‌ی نابی شده‌ست نام بلندت همیشه و همه جا مثل شعر، ورد زبانی @rezaaboozari @hafez_adabiyat
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی راضیه مظفری در مرحله اول-شب چهارم رقابت شاعران 🔹 با ارسال نام شاعر محبوب خود به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۴۳ در انتخاب شاعر منتخب مردمی سهیم باشید. 🔹 کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما راضیه مظفری به شوق دیدنت، طفلِ دبستان پیش از اردویم همه آماده...کفش و کوله...حتی گیره ی مویم... به گوشت می رسم از دورها... از دور های دور... ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم الابیکم...هلابیکم... نمی دانم چه می گوید غذاهای بهشتی را تعارف می کند سویم ببین انگشت پایم تاولی کوچک زده اما به یاد کودکان کربلا چیزی نمی گویم رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم... کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟! زنی با مهربانی می نشیند آه... پهلویم... :: من اینجا آسمان را دیده ام با قد کوتاهم نمی خواهم که پیدایم کنند آری... نمی خواهم... اربعین @hafez_adabiyat
باز دل مست نوائیست که من می دانم.mp3
زمان: حجم: 790.5K
غزل شمارهٔ ۲۲۶۶     باز دل مست نواییست که من می‌دانم آن نوا نیز ز جاییست ‌که من می‌دانم محمل و قافله و ناقه درین وحشتگاه گردی از بانگ دراییست ‌که من می‌دانم خونم آخر به‌ کف پای‌ کسی خواهد ریخت این همان رنگ حناییست ‌که من می‌دانم چشم واکردم و توفان قیامت دیدم زندگی روز جزاییست ‌که من می‌دانم در مقامی که بجایی نرسد کوششها ناله اقبال رساییست که من می‌دانم بانگ زد شمع که ای سوختگان خوش باشید شعله هم آب بقاییست که من می دانم دل ز کویت چه خیالست قدم بردارد آخر این آبله پاییست که من می دانم بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب بیدل این نیز اداییست که من می‌دانم   @hafez_adabiyat
شکوه بحر ز امواج آشکاره شود.mp3
زمان: حجم: 897K
شکوه بحر ز امواج آشکاره شود يکي هزار شود دل چو پاره پاره شود مباش در پي گرد آوري که ماه تمام ز خود تهي چو شود قابل اشاره شود مرا چوآينه سيري ز وصل ممکن نيست تمام عمر اگر صرف يک نظاره شود ز خود برآي که جز عيسي مجرد نيست تهمتني که به رخش فلک سواره شود به اصل خویش کند فرع می می ترسم که شیشه دل من رفته رفته خاره شود نمي توان به جگر داغ عشق پنهان کرد کز آفتاب گريبان صبح پاره شود ز تنگنای فلک حال من کسی داند که همچو طفل مقید به گاهواره شود بگير دامن خورشيد طلعتش صائب که مثل صبح تو را زندگي دوباره شود @hafez_adabiyat
هدایت شده از شعر هیأت
علیهاالسلام 🔹طواف🔹 در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5384@ShereHeyat
همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت.mp3
زمان: حجم: 1.13M
همه‌کس‌ کشیده محمل به جناب‌ کبریایت من و خجلت سجودی‌که نریخت‌گل به پایت نه به خاک در بسودم نه به سنگش آزمودم به‌کجا برم سری را که نکرده‌ام فدایت نشود خمار شبنم می جام انفعالم چو سحر چه مغز چیند سر خالی از هوایت طرب بهار امکان به چه حسرتم فریبد به بر خیال دارم‌ گل رنگی از قبایت هوس دماغ شاهی چه خیال دارد اینجا به فلک فرو نیاید سر کاسه‌ی گدایت به بهار نکته‌ سازم ز بهشت بی‌نیازم چمن‌آفرین نازم به تصور لقایت نتوان کشید دامن ز غبار مستمندان بخرام و نازها کن سر ما و نقش پایت نفس از تو صبح‌خرمن نگه از تو گل‌به‌دامن تویی آنکه در بر من تهی از من است جایت ز وصال بی‌حضورم به پیام ناصبورم چقدر ز خویش دورم ‌که به من رسد صدایت نفس هوس‌خیالان به هزار نغمه صرف است سر دردسر ندارم من بیدل و دعایت @hafez_adabiyat
غزل_بیدل_از_چمن_تا_انجمن_جوش_بهار_رحمت_است.mp3
زمان: حجم: 987.6K
  از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است نیست باک از حادثاتم در پناه بیخودی گردش‌رنگی‌که من دارم حصار رحمت است سبحه ایٔ دیگر به ذکر مغفرت درکار نیست تا نفس باقی‌ست هستی در شمار رحمت است وحشی دشت معاصی را دو روزی سر دهید تاکجا خواهد رمید آخر شکار رحمت است نه فلک تا خاک آسوده‌ست در آغوش عرش صورت رحمان همان بی‌اختیار رحمت است شام اگرگل‌کرد بیدل پرده‌دار عیب ماست صبح اگر خندید در تجدیدکار رحمت است @hafez_adabiyat
هدایت شده از شعر هیأت
🔹فانوس شرم ماه🔹 اینجا نشانی از نگاه آشنایی نیست یا از صدای آشنایی، ردّ پایی نیست طوفانی از اندوه، دلتنگی، پریشانی جاری‌ست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فراتر از زمین و آسمان دارد بی‌وسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قندیل آه عاشقان، فانوس شرم ماه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه می‌پیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینه‌مان داریم ماییم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانه‌های غربت ما، زخم می‌روید زخمی که او را ابتدا و انتهایی نیست ماییم و ارث چارده قرنِ عزا، آری! غمگین‌تر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعله‌های شرم می‌پیچم که می‌بینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3930@ShereHeyat
مباد مسخ شدن در شبِ سراب، به پیش! آهای لشکر بی‌تابِ آفتاب، به پیش! نمانده راه زیادی به فتح این قلّه مگرد مستِ دهان‌دره‌های خواب، به پیش! مباد لانه کند در دل تو نیرنگش که کرکسی‌ست پسِ جلد این عقاب، به پیش! بیا به تاخت بتازیم در دل ظلمت که صبح منتظر ماست، هم‌رکاب به پیش! به آسمان بنگر، گرچه سر به سر ابری‌ست کمان کشیده به پرتاب یک شهاب، به پیش! جهان، جهانِ زیان است، پس خیال مکن که بسته راهِ تو را حرف ناحساب، به پیش! حسین(ع)این طرف و هرچه تیرگی آن سو مشخص است، نمان ماتِ انتخاب، به پیش! زنانِ عاشقِ بانوی نور و آب، به گوش! آهای لشکر مردان بوتراب، به پیش! اگرچه پیچ و خم و سنگ و صخره بسیار است هنوز می‌رود این رود با شتاب به پیش اسیرِ پرسش بی‌پاسخ است هر بن‌بست مباش بند سوالات بی‌جواب، به پیش! گشوده رو به تو آغوش، پرچمِ میهن بدون واهمه، سرباز انقلاب، به پیش!