بخش سوم کیان: مامان یه سالم نیستا؟ مرد شده؟ دیگه داره پیر می شه. همه خندیدن. سهیلا جون: خب عوض شده. مهرداد: بله فکر کنم واقعا دارم پیر می شم. سمانه:چه پیری ؟ ماشالله هزار ماشالله دارین جا می افتین. هم شما هم کیان. کیان که کپی پدر خدابیامرزشه. خوش بر و رو. چهار شونه. کیمیا: اهم.خاله. هم شیره اش اینجا نشسته ها؟ سحر:حسود. کیمیا یه نگاه بهش انداخت که گویای هزاران بد و بیراه بود.لال شد. سهیلا جون: تو به خودم رفتی کیمیا پشت چشمی نازک کرد و گفت: خودمونو عشقه مادر. همه خندیدن. کلا ادا در اوردن تو خونش بود. مهرداد خیره شده بود به کیمیا. اما کیمیا زیاد بهش توجهی نداشت. سهیلا جون: مهرداد مامانت خوبه؟ چی کار می کنه؟ مهرداد: اونم خوبه.سلام داره.متاسفانه زیاد وقت نمی کنم بهش سر بزنم.همش درگیر کارم.