#پارت118
بخش سوم
#بارکد
کیان:
مامان یه سالم نیستا؟
مرد شده؟
دیگه داره پیر می شه.
همه خندیدن.
سهیلا جون:
خب عوض شده.
مهرداد:
بله فکر کنم واقعا دارم پیر می شم.
سمانه:چه پیری ؟
ماشالله هزار ماشالله دارین جا می افتین.
هم شما هم کیان.
کیان که کپی پدر خدابیامرزشه.
خوش بر و رو.
چهار شونه.
کیمیا:
اهم.خاله.
هم شیره اش اینجا نشسته ها؟
سحر:حسود.
کیمیا یه نگاه بهش انداخت که گویای هزاران بد و بیراه بود.لال شد.
سهیلا جون:
تو به خودم رفتی
کیمیا پشت چشمی نازک کرد و گفت:
خودمونو عشقه مادر.
همه خندیدن.
کلا ادا در اوردن تو خونش بود.
مهرداد خیره شده بود به کیمیا.
اما کیمیا زیاد بهش توجهی نداشت.
سهیلا جون:
مهرداد مامانت خوبه؟
چی کار می کنه؟
مهرداد:
اونم خوبه.سلام داره.متاسفانه زیاد وقت نمی کنم بهش سر بزنم.همش درگیر کارم.