📌 از ساختارگرایی مفرط تا ساختارستیزی افراطی (تحلیلی از ریشه‌های مشکلات جامعه ایرانی) 🔸 عموم ما ایرانی‌ها اهل افراط و تفریط هستیم. با عجله و شتاب پدیده‌ای را می‌پذیریم و خیلی هم زود از آن دلزده می‌شویم و آن را کنار می‌گذاریم. به تعبیر استاد مطهری حق را زود می‌پذیرند و زود هم کنار می‌گذارند. 🔹از جمله پدیده‌هایی که عموم ما ایرانیان خیلی بدان میل و گرایش داریم، ساختارگرایی و سازمان سازی است‌. به طور نمونه، تا کوچکترین پیشنهاد و طرحی به ذهنمان خطور می‌کند اولین اقدام عملیاتی را ایجاد تشکیلات و ساختار جدید می‌دانیم و کمتر تلاش می‌کنیم که پیشنهاد خود را در ساختارهای موجود عملیاتی کنیم. همچنین تا احساس می‌کنیم که حرف ما در ساختاری پذیرفته نمی‌شود به جای تلاش برای اقناع همکاران و دوستان، قهر می‌کنیم و خودمان می‌رویم و ساختار جدیدی را ایجاد می‌کنیم. 🔸 اگر خوب به وضعیت زندگی خودمان و عقبه تاریخی و فرهنگی ایران عزیز بنگریم این نکته فهمیده می‌شود که انسان ایرانی، تحقق هر امری را منوط به ساختارها و سازمانها و دولت‌ها می‌داند و کمتر برای عاملیت انسان نقشی قائل است. اگر رشد و پیشرفتی هست متعلق به فلان دولت و سازمان است و اگر نقص و انحطاطی هم هست مال فلان دولت و سازمان است. حتی تحصیلکردگان علمی و فلسفی هم بعد از اتمام تحصیلات منتظرند که استخدام در سازمان علمی و پژوهشی و فرهنگی شوند و حقوق بگیرند و تولید علم کنند. خلاصه ساختارگرایی و سازمان‌سازی مفرط جزئی از فرهنگ ما ایرانیان است. 🔹اما مسئله به همین محدود نمی‌شود بلکه این ساختارگرایی افراطی عموما به ساختارستیزی افراطی منتهی می‌شود. چون که انسان ایرانی همه‌ی خوبی‌ها و همه‌ی پیشرفتها و به دست آوردن شغل و درآمد و مسکن و فرزند و ازدواج و نظم و قانون و امنیت و عدالت و آزادی و هر امر دیگری را از ساختارها و سازمانهای دولتی و حکومتی انتظار دارد و خود را کاملا بی‌مسئولیت، غیر متعهد، طلبکار می‌داند و بهره‌مندی از همه امور مذکور را بدون هرگونه تلاش و‌ کوششی، حق مسلّم خود می‌پندارد که حکومتها، دولت‌ها و ساختارها باید برای وی تهیه کنند و اگر تهیه نکنند حتما ناکارآمد و فاسد هستند و باید آنها را کنار گذاشت و به فکر حکومت، دولت و ساختار دیگری بود و اگر امکان تغییر و تحول حکومت و دولت هم ندارند باید به قانون و وظایف اجتماعی بی‌اعتنایی کرد و سازمانها را دور زد و هرکس به فکر خودش باشد. 🔸 لازم است فیلسوفان و عالمان اجتماعی ما درباره‌ی ریشه‌های این ساختارگرایی مفرط و همچنین ساختارستیزی افراطی در جامعه و فرهنگ ایرانی فکر کنند. به نظر می‌رسد مهمترین ریشه‌ی فکری این پدیده، عدم باور به عاملیت انسان، از خودبیگانگی، رفع مسئولیت از خود و عدم توجه به مصلحت عمومی و ساخت جمعی کشور است. انسان ایرانی، به واسطه‌ی زیست بلند مدت استبداد و تهاجم فرهنگی گسترده‌ی استعمار، حقیقت خود را فراموش کرده است و دچار از جا کندگی معرفتی و هویتی شده است و هویت خود را در ساختارها و دولت‌ها و احزاب جستجو می‌کند و به عاملیت و خلاقیت خود از یک سو و همچنین مصلحت عمومی و همگرایی و همبستگی اجتماعی اصلا توجهی ندارد. 🔹 انقلاب اسلامی طرحی برای کشف عاملیت انسان ایرانی و تبیینی از همبستگی اجتماعی و مصلحت همگانی بود و از این جهت تحولی را در باطن انسان ایرانی به وجود آورد و او را به کنشگر فعال و عامل خلاق تبدیل کرد که در مبارزات انقلابی و دفاع مقدس و عرصه‌های علمی به خوبی درخشید، اما متاسفانه به جهت دوری از مکتب فکری امام خمینی و عقلانیت انقلاب اسلامی، تفسیرهای ساختارگرایانه از نظام و ولایت و دولت موجب شد که از طرح انقلاب فاصله گرفته شود و مردم‌ و‌ نخبگان به تدریج از مشارکت فعال در حکمرانی جامعه فاصله بگیرند و در نقش طلبکار بی‌مسئولیت ظاهر شوند. به نحوی که امروز بسیاری از نخبگان و تحصیلکردگان حوزه و دانشگاه به جای اینکه بر عنصر عاملیت و خلاقیت خود تکیه کنند و به تولید فکر و جریان‌سازی علمی و پیشرفت کشور بپردازند، شده‌اند و مشغول نق زدن و طلبکاری از این سازمان و آن اداره برای شغل و درآمد هستند و آنهایی هم که سرکار هستند و حقوق هیأت علمی دانشگاه و پژوهشگاه دریافت می‌کنند از کرختی شخصی و قفس آهنین ساختارها وبروکراسی اداری وسازمانی گله می‌کنند. 🔸 برای عبور ازاین فروبست نظری و عملی، تنها یک راه وجود دارد وآن بازاندیشی درماهیت عاملیت وساختار وتوجه به ظرفیت‌ها و محدودیت‌های هر کدام درمسیر شکوفایی انسان و توجه به مصالح عمومی در مسیر ساخت جمعی ایران عزیز است. این است پیام و اسلامی. ✍ سید مهدی موسوی پنج‌شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ (دو روز بعد از عید بزرگ مبعث و یک روز قبل از آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی) https://eitaa.com/hekmat121/2357