🔶بعد از جمع آوری مرحله اول طلاها که ۲۳ گرم به دستمان رسید دیگر وقت فروششان بود. یکی از بچهها نظرش تحویل به دفتر حضرت آقا بود و دیگری، فروش در سایت دیوار.
نهایتاً تصمیممان این شد که با قیمتی بیشتر از تابلوی طلا فروشی بفروشیم. یک روز در یک مهمانی دوستانه بودیم و کارمان را باهاشون درمیان گذاشتیم. یک خانم از همان جمع اعلام کرد: 《من انگشتری که گفتی حلقه نامزدی بوده رو با گرمی ۶ تومن، میخرم. ما یه صندوق قرض الحسنه داریم که با خرید این قطعه هم به پول صندوق اضافه میشه و هم از طرف اعضای صندوق ما هم کمکی کردیم》. نفر دوم هم گفت: 《 ۱۰ گرمشم من برمیدارم، گرمی ۵تومن》.
حدود ۷ گرم را فروختیم و عزممان جزم شد که بقیه را با قیمت بالاتر هم به دیگران پیشنهاد دهیم.
🔶در همین گیرو دار گوشیام زنگ خورد. یکی از بچهها با ذوق زیادی که توی صدایش بود گفت من ۵ گرم را با دو برابر قیمت تابلو فروختیم. یعنی گرمی ۸ تومن. خرید با قیمت تابلو ۲۰میلیون میشد اما ما با قیمت ۴۰میلیون فروختیم.
🔶خدارا شکر کردیم و باقی ماندهها را جدا کردیم، اما خبر نداشتیم که همچنان سیل کمک ها جاری است. همین که داشتیم به خیرها تحویل میدادیم، یکی از دوستانم اطلاع داد سری دوم طلاهای اهدایی در راه است.
در این بین همزمان با جمع آوری کمکهای نقدی دیگر، حواسمان به ثبت روایت هم بود. یکی یکی با اهداکننده ها تماس مجدد گرفتیم. قرار گذاشتیم برای حضور در حسینیه و گفتن خاطراتشان از پشتیبانی زنانه.
حکایت همچنان باقیست...
✒️ فرهوده جوخواست
#روایت #پشتیبانی_جنگ #لبنان #فلسطین
#حسینیه_هنر_اراک
@hoseiniyehonar_arak