آمده‌ام شکسته‌ دل، تا که خدا خدا کنم هرچه گناه و جرم را، از دل خود جدا کنم ناله‌ی من شده فزون. می‌روم از خودم برون رو به خدا برم کنون، بر همه من دعا کنم از گل خود، بهار خود، می‌طلبم قرار خود من که به یادِ یارِ خود، با گل خود صفا کنم ای عرفه ببین مرا، بی گل خود غمین مرا با غم وی قرین مرا، من که ورا صدا کنم این من و روی ماه او، منتظر نگاه او آمده‌ام به راه او، هستی خود فدا کنم چشم کبود خویش را، بود و نبود خویش را مِسِ وجود خویش را، با نگهش طلا کنم پرده ز رخ کشیدنش، وقت سحر دمیدنش من به هوای دیدنش، طایر دل رها کنم گرچه فتاده‌ام به چاه، گشته دو چشم من سیاه آمده‌ام به اشک و آه، تا مگرش رضا کنم با کرم دوباره‌اش، یک نظر و اشاره‌اش تا که کنم نظاره‌اش، دیده‌ی بسته وا کنم آمده‌ام به سوی او، دیده و دل چو روی او از عرفات کوی او، راهیِ نینوا کنم داده به دل زمینه را، عطر گل مدینه را تا که حریم سینه را، کوفه و کربلا کنم حال سرشک نم نم و، شیون و ناله در غم و گریه برای ماتم و، غربت لاله‌ها کنم «یاسر» دل شکسته را، در غم گِل نشسته را ز قید تن گسسته را، لایق این عطا کنم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e