سخته هر نفس این روزا بین سینه خاطرات تلخ تو مدینه ، از یادم نرفته دارم عمریه داغ این کوچه ها رو طعنه و دشنام و آدمارو ، جونم رو گرفته کسی نداره حرمته ،  موی سفید سرم و نه حرمت سیادتم ، نه حرمت مادرم و هیزم آوردن ، سر صدا کردن مردم این شهر بازم آتیش به پا کردن «ای امون ای دل» ...... وقتی خنده میکردن به اشک چشمام تو نماز شب از زیر پاهام ، سجاده کشیدن بردن حرف من رو توی کوچه بازار مردمی که من رو اولین بار ، بی عمامه دیدن من و با دست بسته به ، یه بی حیا سپردنم شبیه عمه جانمون ، پای پیاده بردنم بین این کوچه دستمو بستن از تبار دشمنای مرتضی هستن «ای امون ای دل» ...... حالا این دمای آخر بی قرارم تو دلم کوهی از غصه دارم ، این دنیای من بود هیهات اف بر این دنیایی که دو روزه  که دل خونم از این می سوزه ، جدم بی کفن بود تنش به زیر دست و پا ،رو خاک داغ کربلا امان از آه مادرش ،  سرش به روی نیزه ها عمه ی سادات ، به اسارت رفت خیمه ی سقا ، توی آتیش ، به غارت رفت «ای غریب آقام»