«دوباره انگار کسی در دلم علم می زند، پر شور و با اراده محکم بر زمین سرد دلم می زند. دلم می لرزد و خاطرات آن قدم زدن در تاریکی شب و صدای مداحی های عربی و بوی عطر چای تلخ عراقی که بر روی آتش دم می شود و سنگ ریزه هایی که توی کفش می رود و شروع به دویدن میکند.
گرما ی هوا حالا خیلی کمتر شده اما هنوز هوا شرجی است و دم دارد.
به موکب ها نگاه می کنم و ذهنم می شود جعبه ی بیست سوالی با اینکه ساعت از دو گذشته اما هنوز از خدمات و آب های بسته بندی و شبنم زدهی شان قدری کم نشده.
با بلند شدن صدای زیارت عاشورا به زمان حال برمیگردم و اشک هایم را آرام از گوشه چشم هایم جمع و جور میکنم. روضه تازه داشت شروع میشد و من هنوز نوای حسین جان را می شنیدم با خوردن قدری چای تلاش میکنم تا در حال بمانم و دوباره سوار بر ماشین زمان خیالم نشوم...»
✍شادی داوری
#محرم
#جوانههای_جریان
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠
@jaryaniha
در جریان باشید! 🌱