وقت الله اکبر میدان اذن رزم علی اکبر بود موقع رفتنش قدم به قدم اشهد او محمدی تر بود جلوه ی بدر صورتش در خُود احدی در لباس رزمش داشت خیبری بود ضرب شمشیرش ترس در قلب دشمنان می کاشت اشهد انَ مرتضی شده بود با همان هیبت همان شیری ابن ملجم زیاد بود آنجا که به فرقش نشست شمشیری مرکبش مثل بیت الاحزان شد بر لب آورد ذکر یا زهرا نیزه ای بانی رکوعش شد پهلواش را درید در صحرا زخم پهلو و زخم سر یعنی که به اجداد می رود اولاد وقت سجده رسیده بود دگر از روی اسب بر زمین افتاد آه وقت سلام آخر بود ای پدرجان علیک منِ سلام احتضار حسین بود انگار به لب آمد دوباره جان خیام تا کنار تن پسر برسد لشکری دید افت و خیزش را هر طرف را که دید پیدا کرد تکه ای از تن عزیزش را صورتش را گذاشت بر روی صورت غرق خون فرزندش دم به دم جان سپرد و در آورد لخته خون از دهان دلبندش آه کار حسین دیگر نیست که علی را به خیمه هاببرد مگر اینکه کمک کنند همه پیکرش را مگر عبا ببرد 🕊@kaftarchahiemamreza🕊