عمو جانم همیشه تو مرا امداد می‌کردی یتیم مجتبی را تو همیشه شاد می‌کردی تمام خاطرات من در آغوشت رقم خورده پریشانم پریشانم که گیسویت به هم خورده نخواه این‌گونه تنها باشی و در خیمه‌ها باشم تو دست و پا زنی در مقتل و بی دست و پا باشم یقینا می‌شود آخر وبال جان دلداده سرو دستی که در راه تو از پیکر نیفتاده اگرچه دست خالی آمدم اما دو دستم هست اگر دست از تنم افتاد بعد از آن سرم هم هست قد کوتاه چیزی نیست وقتی پرجگر باشم هزاران زخم هم باشد برای تو سپر باشم به قدر قامت خود آمدم تا داد بستانم تمام تیرها را میخرم با قیمت جانم برایم جان سپردن بین آغوشت عمو خوب است مرا گر نیزه می‌دوزد به تو این مرگ محبوب است چه باک از زخم‌ها وقتی مرا از پا بیاندازد که نعل اسب هم ما را به هم نزدیک‌تر سازد 🕊@kaftarchahiemamreza🕊