💥ان شاء الله به کسی برنخورد! تشریفات و تنبلی و ادعا، از عوامل کاهش نشاط علمی حوزه شده! 🎙استاد سید احمد حسینی : متأسفانه حوزه های ما از نظر نشاط علمی و انگیزه های کاری علمی مثل قدیم نیست. ان شاء الله به کسی برنخورد، شاید یکی از جهاتش این است که بزرگان ما سبک ساده زیستی قدیمی را از دست داده اند. ما در نجف بودیم و با آقایان ، ، شاهرودی، سید عبدالهادی شیرازی و سید محمود شیرازی رفت و آمد داشته ام؛ اینها یک صدم تشریفاتی که الآن آقایان دارند را نداشتند. الآن دنیای ما مادی است و یک قدری ناخودآگاه اینها تحت تأثیر قرار گرفته اند. دومین دلیل «تنبلی» است. تمام زندگی ما در مقایسه با سابق، تنبلی است و حاضر نیستیم جدیّت داشته باشیم و در درس، تدریس، کارهای فرهنگی و کارهای علمی آن طوری که باید و شاید نیستیم. مثلا یک آقای جوان منزل ما آمده بود و حرف هایی می زد. به او گفتم بینک و بین الله تو امروز چه قدر کار کرده ای؟ گفت یک ساعت و نیم بوده است. گفتم من 90 سال عمر دارم و هر روز هشت ساعت کار می کنم. من نمی خواهم خودم را معرفی کنم، ولی این جدیّت است. من در یک سخنرانی مهم در تهران رسما گفتم. گفتم من متأسفم! الآن آقایانی که می گویند ما طلبه هستیم هر روز چهار ساعت روبروی تلویزیون می نشینند و فوتبال و امثال اینها تماشا می کنند و نیم ساعت هم کار جدی نمی کنند. سومین اشکال این است که مدام بگوییم این لازم نیست، آن وقت می برد، آن اضافه است، این کتاب سخت است و باید برای طلبه کار را راحت کرد، این کلمات را نباید به کار بگیریم. یک مثال برای شما بزنم. من یک وقتی فکر می کردم که چرا در حوزه های قدیم ما کتاب های درسی سخت بود. مثلا شرح الفیه ابن مالک برای سیوطی سخت و برای ابن عقیل راحت است. طلبه های 100 سال و 200 سال پیش عقل نداشتند که این راحت تر است؟! مثلا در فقه ابتدایی، شرح لمعه سخت است و شرایع فقه راحت است. چرا شرایع نمی خواندند؟ یعنی این قدر مثل آقایان امروز عقل نداشتند که این راحت است؟! می خواستند علم ملکه باشد. زحمت بکشد و سعی کند تا یک چیزی را به دست بیاورد؛ این در خاطرش می ماند. الآن یکی از آفات حوزه «امتحان» است. طلبه یک روز چیزی را حفظ کند و امتحان بدهد و بعد هم فراموش کند. یعنی طرح هایی که به عنوان تعیین محدوده درسی اعلام می شود هیچ کدام طلبگی نیست. یک وقت من در مدرسه جدید و دانشگاه هستم و می خواهم برگه ای را [امتحان بدهم] تا اینکه سمتی را پیدا کنم؛ طلبه این طور نیست. لذا ما طلبه به این معنای طلبه نداریم. الآن می گویند 80 هزار یا 90 هزار طلبه در قم هست؛ خروجی آن چه قدر است؟! ضعف است. من خیلی معذرت می خواهم. آقایی به منزل ما آمد که از خویشان ما در مشهد است. پدر خانمش مدرسه ای داشته و آن مدرسه را خراب کرده اند و توسعه داده اند و ساخته اند و بعضی طبقاتش هم تکمیل شده است. این جوان به خانه ما در قم آمد. به من گفت حوزه نباید بی در و پیکر باشد و باید نظم باشد. ما از این حرف ها خیلی شنیده ایم. به او گفتم همین حوزه بی در و پیکر، «خمینی» را ساخت؛ شما در این 40 سال چند «خمینی» درست کرده اید؟! همان حوزه بی در و پیکر چنین شخصیتی را ساخت. من شخصیت های فوق العاده دیگر را کاری ندارم. ولی چون او خودش روح انقلابی داشت با او این طور صحبت کردم. یک چیزی را در آخر اضافه کنم؛ اینکه ما عصر ادعا هستیم و هرکسی ادعایی می کند. چون من خیلی معاشر هستم. آقای شیخ خیلی جوانی که شاید 25 سال سن داشت، پیش من آمد که او را نمی شناختم. گفت من الآن چند سال است طلبه حوزه نجف هستم. گفت من گلستان سعدی و دیوان حافظ را درس خوانده ام و درس داده ام. گفتم خیلی خوب شد که به شما برخورد کردم، چند سؤال برای من گیر است، چون من نه درس خوانده ام و نه درس داده ام. گفتم چرا اول گلستان سعدی می گوید «منّت خدای را عزوجل» و نمی گوید منت خدای را تعالی؟ گفت نمی دانم. گفتم منت ذلت دارد؛ می خواهد بگوید من منت را به کسی می برم که عزیزترین همه است. چند سؤال این طوری از گلستان کردم و بعد گفتم در دیوان حافظ می گوید «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» چرا گفته «اگر آن ترک شیرازی» و نگفته آن ترک تبریزی؟ حال اینکه حروف شیرازی با حروف تبریزی یکی است و وزن شعری به هم نمی خورد؛ شیراز ترک ندارد و تبریز دارد. کمی فکر کرد و گفت نمی دانم. گفتم ترک در اصطلاح عرفا به جوانان زیبا و دارای قد رسا می گویند و شیراز هم شهر گل و بلبل است. آن وقت «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» به چه معنا است؟ کمی فکر کرد و گفت نمی دانم. گفتم هندوهای هند یک چیزی مثل خال قرمز بر پیشانی خودشان می کشند و این خیلی خوشگل می شود. گفتم آشیخ برو درس بخوان؛ این حرف های مزخرف چیست؟! منبع ⭐️ کشکول ناب حوزوی🔻 ✅ @kashkolenab