زیر تیغ خاطراتی از شهید محسن حججی به روایت پدر و مادر، همسر و خلیلی مدیر موسسه شهید کاظمی و همرزمان شهید در بخشی از کتاب به نقل از همسر شهید آمده است: «وقتی محسن از سوریه برگشت، خانواده خودم و محسن را برای شام به خانه دعوت کردم و ولیمه دادم. آن شب محسن کمی عجیب شده بود. مهمان‌ها که رفتند، رفتم رو به رویش نشستم و با گریه گفتم: «محسن ! چی ؟ چرا دستت حالت سوختگی داره؟ چرا صدای منو خوب نمی‌شنوی؟ به من بگو چی شده.» سرش را انداخت پایین و گفت: «وقتی بهت می‌گم من لیاقت شهادت ندارم، یعنی همین! به تانک من موشک می‌خوره ولی من هیچیم نمی‌شه!» گفتم: «چی شده؟» بغض کرد و گفت: «چند شب پیش که رفتم بودیم عملیات، بعد از این که چند تا شلیک موفق داشتم، یه موشک اومد خورد به تانک ما. وقتی دیدم از بالای تانک آتیش میاد، تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که دستم رو بگیرم جلو صورتم. همه گفتن که صد در صد من شهید شدم، اما دریغ! فقط دستام این طوری شد و یکی از گوشام هم سنگین شده.» بعد با حسرت گفت: «زهرا! لابد یه جای کارم می لنگه و یه جای کارم اشکال داره که شهید نمی‌شم.»  این کتاب،شامل وصیت نامه، ۲۸ دست نوشته شهید و ۱۴۲ عکس است. کرایه کتاب ۳۰۰۰تومان تعداد صفحات 📚۱۴۲📚