💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 پشت چشمی نازک کردم من - تو که رفتی واسه ی من جای آشتی که نذاشتی .... با آهنگ خوندم ولی بیت دوم رو نگفتم زیادی عاشقانه بود نرگس - یعنی میگی منم بگم آشتی نمی کنی ؟ باز با یه بیت ترانه جوابش رو دادم شاید در اصل میخواستم ذهنش رو منحرف کنم من - من دوست دارم عاشقتم .... اینجوری آزارم نده رضوان - وای نرگس الان هر چی بگی این میخواد با آهنگ جوابت رو بده نرگس با شگفتی نگاهم کرد من - اینجوری نگام نکن ... با نگات صدام نکن ... اینجوری نزن به شيشه ی دلم می شکنه ... رضوان سری به حالت تاسف تکون داد رضوان - نگفتم ؟ این خواهرشوهر من از عجایب هفتگانه ست لبخندی زدم من - یکه زن و یکه سوارم .... هیچ کجا رقیب ندارم .... نرگس خندید نرگس - به خدا تکی مارال من -همه ی دنیا نمیدیدن منو ... من کنار تو تماشایی شدم رضوان - بسه مارال ، بریم سرم رو بالا انداختم و دستم رو به طرف نرگس دراز کردم من - منو با خودت ببر .. ای تو تکیه گاه من ... خوبه مثل تن تو ... با تو همسفر شدن رضوان چشم و ابرویی اومد به معنای اینکه تموم کن زودتر بریم اما من قری به سر و گردنم دادم و در حالی که عقب عقب از اتاق بیرون می رفتم خوندم من -ا برو به من کج نکن ... کج کلاه خان یارمه ... دست هام رو تو هوا حرکت دادم و به خودم اشاره کردم من - خوشگلم و خوشگلم ... دل ها ... چرخیدم به طرف مخالف و از دیدن فرد رو به روم ریتم از آهنگم رفت و حس از خوندنم من - گرف...تا...ر....مه امیرمهدی کنار مادرش ایستاده بود و انگار داشتن حرف میزدن که با ورودم به هال و آهنگ خوندنم متوجهم شدن... حواسش کاملاً به من بود این رو از ابروهای بالا رفته اش فهمیدم چون خودش که نگاهم نمیکرد بهتم از دیدنش به قدری بود که بدون فکر برای جبران حرکتم آروم شروع کردم به خوندن چیزی که مجاز باشه و اولین چیزی که تو دهنم اومد اين بود من - ممد نبودی ببینی ... شهر آزاد گشته ... خون یارانت پر ثمر گشته ... ممد... نگاهم میخ صورتش بود که هیچ تغییر خاصی نداشت نه شگت زده بود و نه خوشحال نه ناراحت و یا عصبانی خنثی بود و این باعث میشد نتونم بفهمم تو ذهنش چی میگذره 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛༄⸙|@khacmeraj