#شهیدعدالتاکبری
🔸
برخورد جالب صادق با پسربچههای سوری که به مدافعانحرم سنگ میزدند
#متن_خاطره|در موقعیت ابوحامد در «روستای عسان» چند خانواده ساکن بودند؛ که وقتی از جلوی خونهشون رد میشدیم، پسری تقریبا شش ساله به طرف خودروها سنگ پرتاب میکرد. یک روز هم سر و صورت چند نفر از بچهها رو با سنگ زخمی کرده بود.
صادق وقتی مطلع شد، از فرمانده اجازه گرفت تا برای خرید بره به شهر... فرمانده هم اجازه داد و با چند نفر از بچهها رفتند...
وقتی برگشتند، دیدم
صادق داخل ماشین رو پر کرده از بادکنک و توپ پلاستیکی. میخواست با این روش بچههایی که سنگ میزدند، رو جذب کنه.
اونقد باهاشون بازی کرد و بهشون هدیه داد؛ که بالاخره همون بچههای مخالفِ ما؛ جای سنگ زدن، باهامون دوست شدند...
صادق همیشه جیبهایش پر از شکلات و بادکنک بود. یه بار هم از جایی بر میگشتیم که چشمش خورد به چندتا بچه. رفت پیششون؛ بادکنکها رو باد کرد و یکییکی داد دستشون. بعد باهاشون از ته دل خندید و شادی میکرد...
صادق میگفت:
«تقصیر اینها چیه؟ ما باید بهشون برسیم تا کمبودی احساس نکنن. هر کاری از دستمون بر میاد، باید بکنیم. حتی اگه خانوادههاشون با ما در حال جنگ باشند. این بچهها هیچ گناهی ندارند، ما باید به این بچهها برسیم.»
____________________
🇮🇷
ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدعدالتاکبری #کارفرهنگی #شهدای_آذربایجانشرقی