🍒🍃🍒🍃🍒🍃 با ترس و زبونی که به لکنت افتاده بود به عمو نگاه کردم وگفتم: _من دارم میترسم.. مگه خواستگار من کیه؟ آدم بد ویا ترسناکیه؟ کتی کامل به طرفم برگشت و دست های یخ زده ام رو گرفت وبا آرامش ظاهری گفت: _ای بابا عموت داره خیلی بزرگش میکنه والا! خب خواستگاره یا جواب مثبت میدی یا منفی دیگه! کسی که نمیخواد اجبارت کنه! ببین خواستگارتو میشناسی.. بنده خدا نه آدم بدیه نه ترسناک! فقط یه ذره تفاوت سنیتون زیاد میشه! الان مثلا من و عموت 9سال تفاوت سنی داریم مشخصه؟ به نظرمن که سن فقط یه عدده! مهم اینه که پولداره و خوش بختت میکنه! لب خشکیده ام رو با زبونم تر کردم و باصدایی که از ته چاه درمیومد گفتم: _میشه به منم بگید اون شخص کیه؟ تا ندونم که نمیتونم نظری بدم! کتی دوباره دستمو گرفت و اومد دهن باز کنه که عمو مانعش شد وگفت: _کتی جان اجازه میدی منم حرف بزنم؟ داری هیجانی برخورد میکنی رنگ بچه پرید... @khaleghezi 🍒 🍒🌻 🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒 🍒🌻🍒🌻🍒🌻 🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒