دست مادر را آن قدر نوازش می کنم تا چشم باز می کند، صورتش را می بوسم و کنار گوشش می گویم: _این جا، جای شما نیست، زود بلند شید بریم، پنج روزه به پای شما وایستادم عشقم! چشم می گرداند روی صورتم و لب می زند: _مسعود! _نگو مسعود، بگو هووی من ! اون که خوبه، امروزم رفته دانشگاه که من در خدمت شما هستم، جان من این طور نباش! _آب داریم! _ آب، آب میوه، کمپوت، گل، مهدی........:هر چی خوردنی بخوای هست، ولی خودمو توصیه می‌کنم بخوری. لبخند می زند و می گوید: _ زن گرفتی، بچه داری، هنوز لوسی، تقصیر خودمه! _ بازم دلتون نمیاد بگید تقصیر مسعوده می گید خودم، حالا چی می خواهید بانوی من! لب های سفید شده اش را بی رمق تکان می دهد و می گوید: _آب! صورتم را جلو می برم، پیشانی اش را می بوسم، چشمانش را می بوسم، صورتش را می بوسم. _عوارضش بود! _کی میریم ؟ _ دکتر ازم تضمین گرفته دیگه غصه نخوری تا مرخصتون کرده. _ بسته ها رو چکار کردی ؟ امشب حداقل پنجاه خانواده منتظر بسته ها هستند و من نرسیدم انجامشان بدهم. فقط محبوبه بسته ها را آماده کرده آن هم ناقص. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @khatdost