این دو کمین با هم در تماس بودند و زمانی که محمد حسین و بقیه از دستشان فرار می‌کنند کمین اول باخبر شده و سر راه بچه‌ها منتظرشان می‌شوند. موقعیت طوری بود که به راحتی می‌توانستند آن‌ها را بزنند، اما گویا می‌خواستند اسیرشان کنند. محمد حسین وقتی به کمین بعدی می‌رسد به همراه دوستانش کف قایق می‌خوابد و سنگر می‌گیرد و با مهارت خاصی که در هدایت قایق داشت سعی می‌کند تا از مهلکه بگریزد، اما وقتی کمین را رد می‌کنند و فاصله می‌گیرند یک مرتبه بنزین تمام می‌کنند، به هر مصیبتی ذره ذره خود را به سمت خط خودی می‌کشند تا به حاج یونس و علی نجیب زاده که آنجا مشغول کار بودند بر می‌خورند. حاج یونس هم آن‌ها را کشانده بود و به خط خودمان آورده بود. اتفاقاتی این چنین برای محمد حسین زیاد پیش می‌آمد، اما هر بار به لطف خدا و با زیرکی خاصی خود را از دست عراقی‌ها خلاص می‌کرد. 🆔 @khoddam_almahdy313