#مامان_ریاضیدان
(مامان ۳ دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ساله، و ۲ پسر ۱۰ و ۷ساله )
#قسمت_ششم
موقع اذان که میشد، خیلی وقتها با هم به مسجد محل میرفتیم.
برایمان مهم بود که بچهها، مفاهیم دینی را هم یاد بگیرند و مسجد رفتن را بهترین راه برای این کار میدیدیم.
مساجد اطرافمان خدا را شکر، مساجد فعالی بودند و امکانات تفریحی و آموزشی خوبی برای کودکان داشتند.😄
طوری که مسجد رفتن، یکی از تفریحات خانوادگی ما به حساب میآمد!😁
بچهها با انس با مسجد، خیلی از مفاهیم دینی را میفهمیدند و انجام میدادند.
و این برای من خیلی دوستداشتنی بود💖
درحقیقت، اتصال بچهها به مسجد، نعمت خیلی بزرگی بود.👌🏻
برنامهٔ بعدی ما خواندن قرآن برای بچهها بود.
این را وظیفهٔ شرعی خودم میدانستم که به آنها قرآن را یاد بدهم.
هر چقدر هم که مشغله داشتم، این را کنار نگذاشتم.👌🏻
از فرصتهای کوتاه با هم بودن استفاده میکردیم و قرآن میخواندیم.
مثلاً اوقاتی که در ماشین با هم بودیم.😃
دخترها بزرگ و بزرگتر میشدند.
دختر اولم به سنین مدرسه رسید.😍
باید برایش یک مدرسه انتخاب میکردم.
اصراری نداشتم که همهٔ همکلاسیهایش مذهبی باشند،
ولی او را جایی ثبت نام کردم که قرآن هم در حاشیه نباشد!
و آموزش قرآن را جدی بگیرند.😌
دختر کوچولوی من، حالا بزرگ شده بود.💕😍
دوست داشتم از همان ابتدا، در کارهای درسیاش مستقل بار بیاید و بدون نیاز به سرکشی من، بتواند کارهایش را انجام دهد.
طبیعتاً چند ماهی کاملاً به من وابسته بود، ولی کمکم مستقل شد و توانست از پس کارهای خودش بربیاید.😃
با ۷ ساله شدنش✨، کمکم مسئولیتهای مختلف را بر عهدهاش گذاشتیم.
یکی از مسئولیتها، جمعوجور کردن وسایل خودشان و کمک در تمیز کردن خانه بود.
بله!😌
در خانهٔ ما، کوچولوها آزاد بودند و بزرگترها خودشان نیروی کمکی محسوب میشدند.😄
مخصوصاً با بیشتر شدن بچهها، این نیروی کمکی قابل توجهتر میشد.😉
از آنجایی که سعی کرده بودیم در سنین خردسالی، احساس آزادی داشته باشد، حالا میدیدیم که به لطف خدا، خیلی راحت نظم و قانون را میپذیرد و از پس مسئولیتهایش برمیآید.🥰😙
یکی از قانونها و مسئولیتهایی که برایش تعیین کردیم، نماز خواندن بود.☺️
طبق روایات، از ۷ سالگی بچهها از آنها میخواستیم نماز بخوانند.
چه دختر و چه پسر.
اینجا هم مسجد رفتن کمک خیلی خوبی بود.
چون نمازشان را در حلقهٔ دوستانشان میخواندند و نیازی به تذکر ما نبود.😄
دختر دومی چهار سال را رد کرده بود که من دوباره باردار شدم.😊
حدوداً سال ۱۳۹۰ بود.
آن موقع یک ترم بود که هیئت علمی دانشگاه قم شده بودم.
پسر کوچولوی من که به دنیا آمد،👶🏻 مرخصی گرفتم.
ولی دوران آن خیلی زود گذشت و پسرم ده ماهه که شد باید دوباره برمیگشتم سرکلاس!
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif