🌱
#سلمان_کجاست
#قسمت_هشتم (آخر)
بعدازظهر عاشورا، قائله ی تظاهرات کنندگان با حرمت شکنی های متعدد، تمام شد. بچه ها دور هم در مسجد جمع بودند و حرف مهدی را می زدند که چطور جمعیت را با شجاعت شکافت و تظاهرات کنندگان را مجبور به عقب نشینی کرد.
او زخمی بود، ولی به روی خودش نمی آورد که هیچ، حواسش فقط به بچه ها بود. سراغ تک تک شان را می گرفت «محمد کجاست؟ حالش خوبه؟ علی چی شد؟ برگشت ؟ حواستون به محسن باشه... .»
شب شام غریبان، هیئت مثل همیشه مملو از جمعیت عزاداران و سینه زنان حسینی بود.
مهدی با وجود جراحتش، کوچه باز کرده بود و میانداری میکرد. در آن شلوغی جمعیت، چندتا از بچه هایی که در شلوغی ها و اغتشاشات حضور داشتند، آمده بودند حسینیه. همراه با جمعیت، سینه می زدند و جمعیت را پشت سر می گذاشتند تا رسیدند به مهدی.
همین طوری هم نیامده بودند. آن ها با چشم خودشان عاشورایی را دیده بودند که هم فکرانشان خلق کرده اند و حالا خوب فهمیده بودند حرف حساب چیست. زده بودند به بی راهه و وسط های راه، برگشته بودند. از مرام مهدی هم خبر داشتند. می دانستند حالا که سربه زیر برگشته اند، دم و دستگاه حسینی خریدارشان است....
#راه_حسینی ادامه دارد...
پایان🌱
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
فتنه ۸۸/برش هایی از کتاب
#تمنای_بی_خزان، به قلم بانو
#شیرین_زارع_پور و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر
#شهید_مهدی_حسینی
📌نشر به مناسبت حمایت سران پلید فتنه ۸۸ از آقای پزشکیان
🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻
@mahdihoseini_ir