🥀 خاطرات هوا بس ناجوانمردانه گرم بود و در ساختمانی سیمانی مستقر بودیم. از صبح زود تا آخر شب ، از این سو به آن سو می رفت. یا در جلسه بود و یا در خط مقدم و یا ... وقتی هم می آمد ، خسته و خیس عرق بود و جای مرتب و خنكی برای استراحت نداشت ، وسیله  خنك كننده هم یا كولر آبی بود و یا پنكه. از این رو ، یك دستگاه كولر گازی را آوردند تا در اتاقش به كار گیرند. او مخالفت كرد و گفت: «برای من سخت است كه از كولر گازی استفاده كنم و بچه ها زیر پنكه و كولر آبی باشند!» دستور داد كه كولر گازی را به اتاق بچه های عملیات ببرند ؛ تا هرگاه خسته بود برای رفع خستگی به آن جا برود و در ضمن برای بچه های دیگر هم قابل استفاده باشد. كم كم این از خود گذشتگی زبانزد بچه ها شد كه برای كولر آورده اند و او نپذیرفته است و چنین و چنان. این حركت خالصانه بر حُسن شُهرتش افزود 🇮🇷 شادي ارواح طيبه شهدا حمد و صلوات 🌷 ┄┅══════┅┄ @mahfelyekshanbeha