#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده،
به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده
عید قربانت مبارک ای به قربان سرت
کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده!
نه غذایم میدهند اینها؛ نه آبم میدهند
غم مخور! گفتم بدانی که چه با مهمان شده
گیسوانم دستپیچ بچههای کوچه شد
پیکرم بین گذر بازیچهی طفلان شده
کار من بر عکس شد با سَر، زمین افتادهام..
بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده
صحبت از سر میکنند و حرف خنجر میزنند
مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده
چوبْدست ابن مرجانه لبم را پاره کرد
حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده
از لباسی که به تن دارم خجالت میکشم
سوختم با روضهی آن پیکر عریان شده!
#سیدپوریا_هاشمی