. علیه_السلام ۱۰۶۰ پاشو علمدار غیور پاشو دلاورم پاشو دلاورم نامحرما دارن میرن به طرف حرم پاشو دلاورم رقیه توی خیمه می‌باره و می‌لرزه سربسته میگم عباس امون ز چشم هرزه دائم با خنده هاشون قلبمو دادن آزار بلندشو تا نبردن خواهرمونو بازار **** بهتر اینه دس نزنم به تنِ دَرهمت به تنِ دَرهمت ای جسم پاشیده بگو چجور کنم جمت چجور کنم جمت اکبرمو با عبا به سوی خیمه بردم پر از علی عبا شد موندم چرا نمردم کار تن تو امّا با یک عبا نمیشه حتی توی عبا هم جسم تو جا نمیشه **** ✍ مشابه سبک زیر خوانده می‌شود .👇