۳۶
(وداع)
ای نور چشمانم روان،گشتم سوی میدان
جانم شود قربان
ای خواهر غمدیده ام،از چه شدی گریان
جانم شود قربان
ای خواهر غمپرورم،ای آبروی من
بوسی گلوی من
در این وداع آخرم،بر لب رسیده جان
جانم شود قربان
ای خواهر دلخسته ام،بانوی آزاده
گشتم من آماده
از این جهان پر بلا،روم سوی جانان
جانم شود قربان
بینی مرا غرقه به خون،افتاده بر خاکم
با تن صد چاکم
هستم مصمم خواهرم،در عهد و در پیمان
جانم شود قربان
چون فاطمه خیر النسا،زینب غیوری تو
بنما صبوری تو
من سوی دشمن می روم،تا در ره جانان
جانم شود قربان
نور دو چشم فاطمه،هستی تو ریحانه
با خوی مردانه
خواهر میا دنبال من،با دیده ی گریان
جانم شود قربان
زینب ببینی شمر دون،خنجر کشد از کین
گردم فدای دین
هستی تسلای دلم،با ناله و افغان
جانم شود قربان
ای خواهرم رأس من از،پیکر جدا بینی
بر نیزه ها بینی
بینی تو تشییع مرا،زیر سم اسبان
جانم شود قربان
#رضا_یعقوبیان
#سبک_ای_ساقی_لب_تشنگان
#روز_عاشورا
@yaghubianreza