👌🌺 دلداده صبح .............. در گم شد دلِ آزاده صبح کاش از راه می آمد پسرِ زاده صبح ماه، ست به دستش امشب تا که خورشید بیاید مگر از جاده صبح افتاد به خاک از آسمان نه... که زمین هم شده ماه می خواست تو را سیر ببیند که نشد چون به تن کرد زمین، پیرهن ساده صبح پرده ی کعبه تکان خورد و جهان شد بیدار شد نسیمی، نفسِ در قفس افتاده صبح تا قدم رنجه کند به باغ تشنه شد و... مست شد از باده صبح پیش از آنکه همه ی شهر خبردار شوند کعبه شد مُهر نمازش سر سجاده صبح چشم در چشم شد و از شوق، گریست نام او شد پس از این فاصله، «دلداده صبح» قم المقدسه