غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روزجزا علیست که حسابِ ما که عقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست همه رمز و راز جهان بدان ، شده در عبای علی نهان ، شد اگر کسی یَل و پهلوان ، به یقین که از دَمِ یاعلیست همه دم بگو بِکَ یاعلی ، که نفس علی که هواعلی که دوا علی که شفا علی ، که دعای دفعِ بلا علیست ز علی کسی که جدا شود ، و َاگرچه از خُلفا شود تو بِدان که یک شَبه "لا" شود ، بخدا که نونِ "لَنا" علیست بوَد اولین ، بوَد آخرین ، شَهِ مسلمین ، شَهِ مومنین برو در صفاتِ خدا ببین ، نه علی خدا که خدا علیست بروَد فراتَر از آن چه که ، نرسیده بالِ ملائکه قَدَری که در دلِ معرکه ، درِ قلعه کنده ز جا علیست چه صلابتی و چه شوکتی ، چه شجاعتی و چه هیبتی به صفاومروه چه حاجتی ، به صفا قَسم که صفا علیست نجف است و ساغَرِ تا لبه...، نجف است و مستی هرشَبه ، نجف است و گیجی عقربه ، تب و لرزِ قبله نما علیست وَ به لطفِ پاکی مادرم ، نشدم حرامی و از سَرم نرود که بنده ی حیدرم ، سَنَد شرافتِ ما علیست...!