#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
دیگر رَها ز غُصّه و مِحنت شدم، حسین
از خاطراتِ تَلخ، چه راحت شدم، حسین
با کَس نگفتهام زِ چهل سالِ پیشِ خود
از کوچهی مدینه، که غارَت شدم، حسین
از کوچهای که مادَرِمان بر زمین نشست
از کوچهای که غَرقِ خِجالت شدم، حسین
قَدَّم نمیرسید، که او را کُمک دَهم
خیلی در آن میانه اَذیّت شدم، حسین
دیدی برادرم، جِگرم تِکّه پاره شُد
کُشته، میانِ خانه، به غُربت شدم، حسین
گُفتی که: دیگر عَطر به مویَت نِمی زَنی
گُفتی: "حَسن زِ داغِ تو غارَت شدم"، حسین
اَمّا بِدان چو روزِ تو روزی حسین، نیست
گِریانِ آن هِزار مُصیبَت شدم، حسین
#رضا_رسول_زاده