#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ویران شود آن کوچه که مادر زمین خورد
بین گذر با دیدههای تر زمین خورد
زهرا و حیدر آینه بودند هم را
زهرا زمین که خورد، پس حیدر زمین خورد
در سر وقار مرتضی را با خودش داشت
بد شد میان جمعیت با سر زمین خورد
اهل زنا که صحبت از دینِ خدا کرد
هم حُرمت محراب، هم منبر زمین خورد
میگفت اگر صدّیقهای، شاهد بیاور
چه طعنهها از مردم این سرزمین خورد
حوریّهای که با تلنگر لطمه میدید
با پا لگد که خورد محکمتر زمین خورد
هر جا پیمبر بوسهاش میزد کبود است
یعنی سفارشهای پیغمبر زمین خورد
طفلی حسن در کوچه خیلی دست و پا زد
تا پا شود مادر، ولی آخر زمین خورد
این رفتن و این آمدن، چه دردسر داشت
یک گوش سنگین شد، دو تا گوهر زمین خورد
خیلی دلش میخواست که زینب نفهمد
امّا نرسیده به پشت در زمین خورد
یک روز زیر دست و پا مادر زمین خورد
یک روز زیر دست و پا دختر زمین خورد
زهرا زمین که خورد، با معجر زمین خورد
زینب ولی، صد بار بیمعجر زمین خورد
شاعر:
#حسین_قربانچه