#متن_روضه.سنگین مادر سادات
بنفس
#حاج آرمین غلامی (مجنون)
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#فاطمیه #فاطمیه
#فاطمیه #فاطمیه
اسما میگه من اب میریختم.
فَلما
جنَ اللیل غَسّلها بِماء الجنّه..
ملائکه هم دارند بدن رو برمیگردونن...
یه وقت دیدم..
فَبَکاءُ ابوالحَسَن..بُکاءًطویلا...
#تاریکی #شب...
#غسل زیر پیراهن..علی چی دیده...قطعا چیزی ندیده بود...اما.وقتی داره دست میکشه و
#غسل میده..
#علی مرد جنگه..زخم های کاری دیده...فقط همین نقل شده تو تاریخ...
تا دستم رسید به
#بازوی ورم کرده زهرا....
وقتی رسید.قصه به اینجا..شعر من
ایام خانه داری
#دختر شروع شد
حال این روزای بی بی دو عالم اینه..
باکیة العین
#خانم کمک کن ما هم..اذن گریه داشته باشیم...
علما اسم فاعله..یعنی نه یه بار نه یه روز..
..مازالت بعد ابیها باکیة العین
محترقة القلب
و.......
یُغشا...
عَلیها ساعَتاً بَعدَ ساعت...
یعنی دم به دم
#مادرمون از حال میرفت...
یه لحظه به
#هوش اومد...
دید
#علی بالا سرشه..
نمیدونم تو چشمان امیر المومنین چه دید..
فرمود ....
ابک لی یا ابالحسن
وابک للیتاما
#علی جان برا منو بچه یتیمام گریه کن...
اما ولا تَنسَقطی لَلعِدا...بِطف العراق...
امیر المومنینم گریه کرد..
زبان حال
#علی رو بگم...گفت...
خانم شده پاییز بهار منو تو..
غم و
#غصه ست که کنار من و تو....
برو
#زهرا ولی کن
#کرببلا..
ته
#گودال..قرار من و تو...
حسین....
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️.