🎤 🌺 فرمانده‌ای از جنس خاک، به قیمت افلاک... توی صف غذا دیدمش. رفتم جلو و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفتم: شما چرا ایستادی توی صفِ غذا آقای برونسی؟ مگه شما فرمانده‌ی تیپ... نذاشت حرفم تموم بشه. لبخند از لبهاش رفت و گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجی‌های دیگه فرق داره که باید بدونِ صف غذا بگیره؟ بسیجی‌ها خیلی مانع توی صف ایستادنش شده بودند ، اما حریفش نمی‌شدند... 📝خاطره‌ای از زندگی سردار شهید 📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک یاد عزیزش با صلوات کجا رفتند مردان بی ادعا کجایند مردان خوب خدا کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا