#فیالطریق
نازش را کشیدم.
دعوایش کردم.
نادیده اش گرفتم.
نشد .
گفتم تاندوم کفِ پای عزیزم، این مسیر شوخی ندارد، بیا باهم راه بیاییم.
بیا برای امام ، این درد سخت را که پیچیده در طرف چپِ کفِ پای چپم را بگذاریم و برویم، اصلا اصلِ درد برای حسین باید باشد.
اما نشد.
خانم پرستار گفت همینکه از مرز ردشدی و تا اینجا آمدی خودش خیلی است، باید برگردی برای دخترهایت مادری کنی.
حدود عمود۷۰۰ که مسکن ها چاره نکردند، التماسِ این عضوِ ندیده ام را کردم ، گفتم تا همین دیروز اصلا نمیدانستم که هستی ، بیست و نه سال به پایم آمدی ،چندصباحی هم رویش!
کوتاه نیامد.
یادم آمد اصلا طریق کربلا ، بنای نازکشیدن از ندیده ها و فراموش شده ها را دارد.
نازش را کشیدم.
#سفرنامه
#اربعین
#مشایه
https://eitaa.com/mamanemamooli