مرد با تمام خانواده اش خوابیده است. جایی وسط بین الحرمین. بین آن همه هیاهو و صدای بی وقفه ی مرکز مفقودین. همه شان راحت و آرامند ، نیم ساعتی هست نگاهشان میکنم. می داند ،در پناه حسین است. زن، تک و تنها، بچه های قدو نیم قدش را برداشته و مسیر مشایه را شروع کرده... خیالش راحت است ، در پناه حسین اند. راننده ، میراند و می رود، طوری که الان میخورد به ماشین دیگر اما میرود. با اطمینان میراند ،مسافرش زائرحسین است و میداند در پناه حسین است. جاده ها را بسته اند، از راه فرعی می رویم، قدم قدم ماشین نظامی ایستاده ، آثار داعش جایی دور جایی نزدیک نمایان است. راننده از تکفیری ها و سلفی ها می گوید. دلم آمد بلرزد که ندایی درونم گفت در پناه حسینی... عالم همه در پناه حسین است. https://eitaa.com/mamanemamooli