#داستان_حج_من♡
#قسمت هفتم
بعداز اینکه محرم شدیم سوار اتوبوسها شده به طرف عرفات حرکت کردیم اونجا چادر هایی آماده کرده بودن برای اسکان حجاج وقتی وارد شدیم به اندازه ای که بنشینیم و بتونیم یه مقدار پاهامون دراز کنیم جا برامون بود روی زمینی هم که ناصاف بود با این وجود فضای نورانی و معنوی بود همه مشغول عبادت بودند در عرفات، کار دیگرى بجز بودنِ در آنجا واجب نیست، ولى مستحبات بسیارى داره و روایت شده از بهترین مکانها براى استجابت دعاست و دعاهای مهم دعاى معروف ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) و امام زین العابدین(علیه السلام) است منظور ااز وقوف، بودن در آن مکان است چه سواره یا پیاده، نشسته یا خوابیده، یعنى حاجى باید آن روز را در صحراى عرفات بماند و از آنجا خارج نشود.
همچنین لازم است از ظهر روز نهم ذى حجه تا مغرب همان روز در عرفات بماند. چادر که اختصاص به ما داشت به چند قسمت تقسیم شده بود هر قسمت یه کاروان مستقر شده بودن من اونجا به مامانم نگاه میکردم ببینم سختش هست یا نه ولی میدیدم از شب تا صبح درحال خواندن نماز و ذکر و راز و نیاز بود با خدا اصلا پاهاش هم درد نمیکردمیپرسیدم پات درد مبکنه ؟میگفت نه خیلی ذوق و شوق داشت فردا خیلی روز مهمی بود باید خودمون و آماده میکردیم...
#روزمرگی_من_و_مامان👇
http://ble.ir/join/ZGFiODBlYz