🔴 حساب کار
✨✨✨
از فرط تشنگی ،زبانم مثل چوبِ خشک، میچسبید به سقف دهانم.
راه به راه تا لیوانهای شفاف را، وسط یک وان در از یخ می دیدم. پاهایم ناخودآگاه راهش را کج میکرد سمتشان.
من آدم اینقدر آب خوردن نبودم. ولی تا سرمای لیوان، توی دستم میچسبید. قلقک میشدم، بازش کنم. جرعه جرعه خنکیش را توی گلویم هل بدهم.
هر بار همین، میشد وبال گردنم.
مثل مَشکِ پر آب، پاهایم سنگی و میخی میایستاد سرجایش. صدای همراهیها درامد:«چقدر لِفتش میدی؟» آنها چه میدانستند، خنکی آبی که از گلو راهش را می گیرد سمت معده چه حسی دارد؟
من ماندم و حوضم. چندتا عمود عقب افتادم، حساب کار دستم آمد.
حس قوم طالوت را داشتم. وقتی فرماندهشان گفت حق خوردن فقط یک قُلُپ آب دارید، نه بیشتر!
هربار که به این صفحه قرآن میرسیدم. بخش سخنگوی مغزم شروع میکرد به وراجی: «مگه آدم تشنه چقدر آب میخوره؟ که گفتن فقط یه مُشت؟»
توی اربعین جوابش را حسابی گذاشتند کف دستم. حساب کارم را کردم.
جلوتر هربار آب برمیداشتم. خنکیش را میچسباندم به پیشانیم.
تا مثل یک ژل خنک کننده، چشم و سر داغ شدهام را آرام کند.
حالا انگار فلسطینیها تازه از اربعین برگشته باشند.
حرفِ فرماندهشان طالوت، گوشواره گوششان شده. حساب کار دستشان آمده. فقط یک مشت آب خوردهاند.* حالا نای ریختن سر جالوتیهایِ غاصب را پیدا کردند. حالا حساب کار دست همه آمده.
(*آیه ۲۴۹ سوره بقره )
✍ کوثر شریف نسب
#قلم_زنی_آیهها
#طوفان_الاقصی
#کوثر_شریفنسب
به محفل نویسندگان منادی بپیوندید 👇
https://eitaa.com/monaadi_ir