🔻۹۹۴ مایل ۹۹۴ مایل، یا ۱۴۰۰ کیلومتر، حدودا. این فاصله‌ی ماست تا خاکی که اشغالیست. فاصله‌ی زیادیست، حتی همسایه هم نیستیم. یادم هست وقتی کلاس هفتم بودم و درمورد یهود میخواندم، آرزو داشتم یک روز بروم آنجا، ببینم چه شکلی است. خواب آزادی مناطق مختلفش را می‌دیدم، اینکه میتوانم توی کوچه پس کوچه هایش بچرخم و تاریخ ادیان را ببینم. حتی همین الان هم آرزو دارم اولین مسافرتم، به فلسطین باشد، به قدس. خلاصه که کلی درموردش رویا می‌بافتم. درگوشی میگویم، کداممان آرزو ندارد که شهید‌القدس شود. بگذریم‌ امروز، فهمیدم این فاصله میتواند خیلی نزدیک تر از این حرف ها باشد. میتواند بیخ‌گوشمان باشد، همین بغل. کافیست خدا بخواهد، تو توی ایران می‌شوی شهید راه قدس. همین چند ساعت پیش، کل سپاهی های یزد عزادار شدند. طبق اطلاعات واصله از منابع معتبر، سپاه مناطق مرکزی معمولا کمک کار سپاه مناطق مرزی است. یعنی مثلاً سپاه الغدیر، مسئول تأمین امنیت سیستان و بلوچستان است و با سپاه آنجا همکاری می‌کند. سپاهی های یزدی هم برای طرحشان می‌روند آنجا. اگر آشنای سپاهی داشته باشید احتمالا یک سفر توریستی طولانی مدت رفته است زاهدان، یا چابهار. بعید هم نیست اصلا نفهمید چطور یکهو غیبشان می‌زند و دوباره بر می‌گردند. یکی از بچه ها تعریف میکرد شب قدر، یا خانواده‌ی شهید حسن نژاد، کنار همدیگر نشسته بودند. شهید هم بود. شهید انتظاریان، رفیق فاب بچه های سپاه میبد بود. شهید سرسنگی، تازه وارد سپاه شده بود. حالا روی کفن هرسه‌تایشان نوشته شهید‌القدس. متوجهید دارم چه میگویم؟ نیازی هست دوباره توضیح بدهم؟ اینها بیخ گوشمان بودند. کنار دستمان. بعضی هایشان آنقدر معمولی بودند که اصلا بهشان نمی‌خورد چنین فاصله‌ای را اینقدر سریع طی کنند. آنها شهید مکانی شدند که ۹۹۴ مایل با ما فاصله داشت، ۱۴۰۰ کیلومتر. آنها را اسراییل زد، با خنجر منفورترین موجودات عالم کشته شدند. شهادت ظاهراً آنقدر ها هم سخت نیست، ما عرضه‌اش را نداریم. کاش خدا به داد ما بی‌عرضه ها هم برسد. فردا قرار است تشییعشان کنند. مارا روسفید کردند. حداقل میتوانیم سر بلند کنیم و بگوییم ماهم داریم میجنگیم. پ.ن: نمی‌دانم این چند شب چه رزقی را خدا پخش کرده بین بنده های مقربش. همینقدر میدانم که دیر رسیدم، دیر فهمیدم، دیر دریافتمش، همین... 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/joinchat/2328953113C3e644bfcef