✍برای ارائه دیوانه کننده است. آبمان نبود، نانمان نبود، دورهمی کتابخوانی‌مان چه بود. آن هم ۵ صبح! من برای نماز هم می‌خواهم بلند شوم، آلارم را تنظیم می‌کنم برای نیم ساعت مانده به طلوع. حالا باید یک ربع قبل از اذان بلند شوم، سرحال بیایم، نت بخرم، ارائه‌ام را چک کنم، به همه خبر بدهم خواب نمانده‌ام و دارم نمازم را می‌خوانم، لینک جلسه را پیدا کنم و دعا کنم خراب نباشد. استرس باز شدن دوربین و پخش صدا و گریه‌ی نی‌نی هم بماند. هر هفته هم دارم خودم را پای گوشی چهار قسمت می‌کنم تا ارایه‌ی بعدی برای من باشد. چرا جدا؟! جماعتی سادومازوخیست هستیم عاشق آزردن خویش و بقیه؟! نه جانم. اینقدر تند نرو. فقط تشنه قدر آب می‌داند. چندسال آزگار است جمعی پایه نداشته‌ام برای خواندن و گفتن از آثار جهانی. هرسری، باید می‌نشستم برای دل خودم می‌خواندم و زمزمه می‌کردم: جدی به این میگن خوب؟؛ هری بابا! الان ولی فرق می‌کند. کسی نیست،‌کسانی هستند. می‌نشینند پای حرف‌های ده من یک غاز من و با حوصله (خواب، بیدار یا نیمه خواب بیدار) نظرم را می‌شنوند و نقطه‌ای می‌گذارند. من هم دیوانه‌ی ارائه، حاضرم برای کشیدن جور همه‌شان. همان یکی دوبار که نوبتم می‌شود را حسابی قدر می‌دانم. ارائه‌ی بقیه را گوش می‌دهم و حض می‌برم. دلم برای حرف زدن لک زده بود، برای شنیده شدن، برای نقد شدن. حالا، باید ساعتم را بگذارم برای دوشنبه، نیم ساعت مانده به پنج، ارائه دارم. پ.ن: نویسنده‌ی این متن ساعت را اشتباه تنظیم کرد و یکشنبه، ساعت ۴‌ و چهل دقیقه از خواب بیدار شد. 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/monaadi_ir