خیلی بزرگ! بچه که بودم، با خودم می‌گفتم آدمی که خانه‌اش اینقدر بزرگ است، خودش چقدر بزرگ است؟! با قد کوچکم می‌خواستم سقف رواق را نگاه کنم، پس می‌افتادم. هرچقدر با پاهای کوچکم می‌دویدم به ته حیاطش نمی‌رسیدم. هر اتاقش چهار پنج تا خانه‌ی ما بود لااقل. سوال بود برایم، چقدر پول دارند که فرش جلوی در هر اتاقشان آویزان می‌کنند؟ دردشان نمی‌گیرد با هر بار رفت و آمد می‌خورد توی سرشان؟ تازه سقفشان هم از طلاست. هنوز هم همینطوری فکر می‌کنم. آخر حرم یک مدلی است که اگر زبانم لال گوشی‌ات یک گوشه‌اش جا ماند، باید بروی یکی دیگر از دم در بخری. یا مثلاً شک در وضو حرام مطلق است، در غیر اینصورت برو یک گوشه تیمم کن و نمازت را بخوان رفیق، بیرون سرد است. در این حد نمی‌صرفد آن همه راه را برگردی، مخصوصا وسط سوز و سرما. گرما را می‌شود یک کاریش کرد. حقیقتش مشهد توی گرم ترین حالتش بهار یزد است. یا اگر بچه‌ات را تازه از پوشک گرفته‌ای، برو یک بسته‌ی کمکی بخر حتما. وسط رواق تا بخواهی به هم بجنبی و خودت را برسانی به اول سرویس مدنظر، بچه و فرش و همه چیز رفته هوا. دارم این حرف هارا وسط روضه‌ی فاطمیه می‌نویسم و قباحت دارد، پس می‌دهم زودتر منتشرش کنند قباحتش بریزد. وسط سرما آمده‌ایم حرم. فقط همین موقع سال جا گیرمان می‌آمد، نشد زودتر بیاییم. همین موقع از سال هم اینقدر شلوغ است، نمی‌توانم به بیرون رفتن فکر کنم، خودتان حسابش را بکنید. الان توی تاکسی، راننده با لهجه‌ی مشهدی قشنگش می‌گوید توی تابستان مسافرها می‌گویند گرم است، توی زمستان سرد است. امام رضاع اما سرجایش است. مهربان، خوش آب و هوا، بزرگ. خیلی بزرگ... پ.ن: تشکری باید بکنیم از خدام دم در، همان انتظامات. به خاطر ایکس_ری و اسکن کیف‌ها. همچنین بابت چادر رنگی آستین‌داری که می‌دهند به خانم‌ها شاید چادرشان را بهتر بتوانند نگه‌دارند، که خوب نمی‌توانند. به هرحال، مرسی از همه‌تان، دمتان گرم. خوش به حال امام رضا (ع) که همچین خادمانی دارد. ✍ 🆔 محفل نویسندگان منادی https://eitaa.com/monaadi_ir