ادگاه نیست
تا در آن به دنبال
احقاق حق خود باشیم
زندگی، زندگی است
باید گذشت کرد
تا بتوان از آن لذت برد...
گذشت، رمز پیروزی در زندگی است
🙏
خدا را نمي توان در معبدها يافت
معبدها به دست انسان
ساخته شده اند
خدا را در طبيعت مي توان یافت
🙏
يكي از زيباترين تخلقات اخلاقي پيغمبر سهل الخلق بودن ايشون بود
يعني راحت با ديكران ارتباط ميگرفتن و ديكران همچنين با ايشون
نكنه ما نزاريم زن و بچمون با ما نتونن ارتباط بگيرن.
استاد مافى نژاد
✅بسیاری از پسران از گوش دادن به نصیحتها و توصیههای همیشگی گلهمندند و فکر میکنند که نصیحت بیش از حد یعنی عدم اعتماد خانواده و کوچک شمردن آنها.
میتوانید با خریدن انواع کتابها یا فیلمهای آموزنده، فرزند خود را از نوجوانی درباره مسائل و مشکلات موجود در جامعه به طور غیرمستقیم آگاه کنید.
#ترس
🔻بابت ترسی که كودكتان دارد، سرزنش و تحقیرشان نکنید.
هر چند که این ترس ازنظر بزرگترها بی دلیل و نامعقول باشد ولی خود کودک چنین احساسی ندارد؛ پس او را مسخره نكنيد
👨👩👧👦
✅ دوست فرزندان خود باشید
❌کافی نیست که پدر یا مادر باشید،
یک دوست باشید.
☘وقتی به شما نیاز دارند، دستهایشان را بگیرید و آنها را به راه راست هدایت کنید
☘ به فرزند خود قول و تضمین بدهید که هر جا نیاز داشت به کمک او خواهید شتافت؛
🍃به او قول بدهید که به افکار بچه گانه اش نخواهید خندید؛
🍃به او قول بدهید که در کار کمک فکری به او از هیچ کوششی فرو گزار نمی کنید
👈 به او بگوئید که می توانید هراس هایش را برطرف نمایید؛
👈 به او بگویید که هر آینه بخواهد می تواند به نزد شما بیاید و می تواند بدون توجه به اشتباهاتی که کرده روی شما حساب کند
👈 و به او بگویید که او فرزند شماست و فرزند شما باقی خواهد ماند.
👦 ڪودَڪـِــ مـَـن 👧
👨👩👧👦
🌸🍃🌸🍃
یکی از مردمان نیکوکار به بازار رفت که غلام بنده ای بخرد.
غلام زر خریدی را به او عرضه کردند.
به آن غلام گفت نام تو چیست؟
گفت فلان.
خریدار گفت چه کاره ای؟
غلام گفت فلان.
شخص خریدار به برده فروش گفت من این غلام را نمی خواهم، غلام دیگری بیاور.
هنگامی که غلام دیگری آورد، آن شخص خریدار به آن غلام گفت نام تو چیست؟
غلام گفت هر نامی که تو بگذاری.
مولا گفت خوراک تو چیست؟
غلام گفت آنچه تو عطا کنی.
مولا گفت چه نوع لباسی می پوشی؟
غلام گفت هر لباسی که تو به من بپوشانی.
مولا گفت چه کاره هستی؟
غلام گفت هر دستوری که تو بفرمایی.
مولا گفت چه چیز را اختیار می نمایی؟
غلام گفت من بنده هستم، بنده که از خود اختیاری ندارد.
مولا گفت این بنده حقیقی می باشد، این بنده را باید خرید.
حال ما هم باید مثل این بنده، بین خود و خدایمان باشد.
#تفسيرآسان_ج١ص٢١
🌸🍃🌸🍃
#طنز
تعدادی استاد دانشگاه رو دعوت کردن به فرودگاه و اونا رو توی یک هواپیما
نشوندن و وقتی درهای هواپیما رو بستن از بلندگو بهشون اعلام کردن که:
این هواپیما ساخت دانشجوهای شما ست ..!
وقتی اساتید این خبرو شنیدن همه از دم اقدام به فرار کردن!
همه رفتن به سمت در خروجی جز یه استاد که خیلی ریلکس نشسته بود ..!
پرسیدن : چرا نشستی؟ نگو که نمی ترسی!!
استاد با خونسردی گفت :
اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای من باشه عمرا اگه روشن بشه
🌸🌔🌸🌔🌸
#قصه امشب
قصه روباه پرحرف
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در جنگلی بزرگ و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند. همه ی حیوانات جنگل با هم مهربان بودند، ولی سه تای آن ها پنگوئن و آهو و روباه سال های زیادی بود که با هم دوست بودند.
یک روز پنگوئن و آهو یه عالمه میوه پیدا کردند و تصمیم گرفتند آن را قایم کنند و به کسی نگویند. در راه آن هاروباه را می بینند، روباه که خوشحالی آن ها را دید از آن ها دلیلش را پرسید. آن ها به روباه گفتند که نمی توانند بگویند و این که این یک راز است. اما روباه از آن ها خواست که به او اعتماد کنند. آن ها هم در مورد میوه همه چیز را گفتند.
وقتی آهو و پنگوئن و روباه به روستا رسیدند، روباه قولش را فراموش کرد و راز را به همه گفت. وقتی پنگوئن و آهو به جایی که میوه ها را پنهان کرده بودند رفتند، دیدند که همه ی حیوانات جنگل به آن جا آمده اند و تمام میوه ها را خورده اند.
همان روز پنگوئن و آهو یک عالمه غذا پیدا کردند و دوباره همانند دفعه ی قبل روباه را دیدند. آن ها از دستروباه عصبانی بودند، چون او به قولش عمل نکرده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتند درس خوبی به روباه بدهند.
روز بعد آن ها به روباه گفتند که دریاچه ای پیدا کردند که پر از ماهی است و گرفتن ماهی از این دریاچه اصلاً زحمتی ندارد. روباه دوباره به همه ی حیوانات جنگل خبر داد.
روز بعد روباه دوباره پیش پنگوئن و آهو آمد اما این بار تمام بدنش پر از زخم بود. روباه بیچاره بعد از این که در مورد دریاچه ی پر از ماهی به حیوانات گفت