ت این دودست اینچنین باهم همکاری میکنند. اگر خدایناکرده در وجود ما دو فرمانده وجود داشت معلوم است که چه اتفاقی میافتاد.
حال فرض کنید، اگر پدری نسبت به بچهی خود تندی کند، مثلاً بگوید: چرا این کار را کردی؟ آنگاه مادر بگوید: اتفاقاً کار بچه درست بوده و خوب کاری هم کرده است. یا یکی به بچه بگوید: تو خیلی بیادب هستی. دیگری به او بگوید: اتفاقاً تو از همه مؤدبتر هستی.
یکی بچه را بزند و دیگری او را نوازش کند.
چنین برخوردهایی موجب میشود که بچه بیتربیت بار بیاید. وقتی اینگونه عمل شود، بچه شکایت پدر را به مادر و شکایت مادر را به پدر میبرد و ضمن اینکه بین آنها دعوا راه میاندازد، خود بچه نیز نسبت به پدر و مادر بیاعتقاد و بیاعتنا میشود.
[استاد حائری شیرازی]
✔️ هیچوقت به کودک نگویید دیگه دوستت ندارم، مامانت نمیشم،میرم ازپیشت،قهرم
😢کودک این حرفهارا باورمیکند وفکر میکند بی پناه شده است نمیداندبرای تخلیه ناراحتی اینها را میگویید
[استادسلطانی]
🍃💦🍃💦🍃💦🍃💦🍃💦🍃
یکی از نشانههای #مرد سالاری غربیها همین است؛
👈"زن را برای مرد میخواهند"👉
میگویند زن آرایش کند "تا مرد لذت ببرد"
این آزادی زن نیست❌
این #مردسالاری است...
این در حقیقت آزادی مرد است.✅
میخواهند مرد آزاد باشد، حتی برای لذتجویی بصری !!
لذا زن را به کشف حجاب و آرایش و خودآرایی در مقابل مرد تشویق میکنند.
آیت الله خامنهای/ کتاب خانواده - ص۴۷
✨🌔✨🌔✨
#قصه امشب
قصه 🌸 آش خاله پیرزن 🌸
یکی بود یکی نبود. یک خاله پیرزن بود که دلش برای دخترش تنگ شد. یک روز آش پخت تا هم برای دخترش ببرد و هم حال او را بپرسد. اما پایش درد گرفت. نتوانست برود.
برای همین به کدو قلقلهزن گفت: “کدو قلقلهزن یک قِل بزن این آش را به دخترم برسون و حالش راهم بپرس.”
کدو قلقلهزن گفت: “ای به چشم.” زودی آش را گرفت و قل خورد و رفت.
توی راه مترسک را دید و گفت: “کجا میری؟” مترسک گفت: “کلاهم را باد برده بود رفتم و آوردم، خسته شدم. منو با خودت ببر؟”
کدو قلقلهزن گفت: “ای به چشم. بشین رو سرم تا بریم…” بعد دو تایی قل خوردند و رفتند.
این بار توی راه بزی را دید. گفت: “کجا میری؟” بزی گفت: “علفهای اون ور ده سبز بود رفتم و آوردم. خسته شدم. منو با خودت ببر؟”
کدو قلقلهزن گفت: “ای به چشم. بشین رو شونهام تا بریم.” بعد سه تایی قل خوردند و رفتند.
این بار هم توی راه قُدقُدی او را دید. گفت: “کجا میری؟” قُدقُدی گفت: ” اون ور ده گندمها زیاد بودند. رفتم و آوردم. خسته شدم. منو هم با خودت ببر؟”
کدو قلقلهزن گفت: “ای به چشم. بشین اون ور شونهام تا بریم.”
بعد چهار تایی قِل خوردند و رفتند. از روی تپه سُر خوردند. آمدند پایین، درست کنارِ در خانهی دختر خاله پیرزن. دختر در را باز کرد. آنها را دید.
کدو قلقلهزن همه چیز را برای دختر تعریف کرد. بعد پنجتایی نشستند و با هم آش خوردند.
آنها شب تا صبح گفتند و خندیدند. صبح که شد. مهمانها خواستند بروند.
دختر گفت: “میشود پیش من بمونید من تنهاام”.
مترسک گفت: “اگر بمونم، باید تو مزرعه کار کنم. کلاغها را بیرون میکنم. اجازه میدی؟” دختر گفت: “باشه”!
بُزی گفت: “اگر بمونم، باید هر روز یک کاسه شیر بدم. اجازه میدی؟” دختر گفت: “باشه”!
مرغه هم گفت: “اگر بمونم، باید برات هر روز تخم دو زرده بدم… اجازه میدی؟” دختر گفت: “باشه”!
بعد کدو قلقلهزن خوشحال رفت تا این خبر را به خاله پیرزن بدهد که دخترش دیگر تنها نیست.
🌼
✨✨✨
سوسیس و کالباس اختلالات موجود در کودکان بیش فعال را تشدید میکند.
مواد موجود در سوسیس و کالباس به ویژه مواد افزودنی که در آنها وجود دارد، باعث تشدید اختلالات در کودکان بیش فعال میشود.
برای نگهداری طولانی مدت سوسیس و کالباس از نیتریت و نیترات استفاده میشود تا زود فاسد نشوند و این مواد در داخل معده تبدیل به مواد سرطان زا شده و ترکیب تیرامین را تشکیل میدهد.
برای کاهش عوارض ناشی از مصرف سوسیس و کالباس بهتر است با گوجه فرنگی زیاد و آب پرتقال به جای نوشابه مصرف شود
~~،٬
w
⭕️ چند توصیه به #والدین کلاس اولی ها
🔰 همراهی کردن کودک در روزهای اول سال تحصیلی بسیار مهم است. حتی اگر فرصت کافی نداشته باشید، در چند روز اول مدرسه، فرزندتان را هنگام رفتن به مدرسه و برگشتن همراهی کنید.
🔰 سعی کنید هنگام ورود کودک به منزل غذا آماده باشد، زیرا تغذیه نامناسب و گرسنه ماندن از عوامل بروز #پرخاشگری و #لجبازی در کودک است.
🔰 وقتی کودک از مدرسه به منزل بر
می گردد، حداقل یکی از اعضای خانواده(مخصوصا مادر) در انتظار او باشد.
🔰 فرزندان تان را هر شب به موقع و در ساعت معینی (مثلا ۹ شب) بخوابانید.
🔰 به فرزندتان آموزش دهید به تنهایی وسایل مدرسه اش را جمع کند و از شما انتظار انجام آن را نداشته باشد.
🔰 دانش آموز خود ر
باشیم و به تکالیف و مسائل مربوط به فرزندمان رسیدگی کنیم
🌔🌔🌔🌔
#قصه امشب
🐢 لاک پشتی که دوست نداشت مدرسه بره
لاکی یک لاک پشت کوچک بود که چندان مدرسه رفتن را دوست نداشت.نشستن در کلاس و گوش کردن به معلم برای ساعت ها، او را خسته می کرد و او خشمگین می شد.
اگر بچه ها کتاب، مداد یا دفتر او را می گرفتند یا او را هل می دادند، او بسیار خشمگین می شد. گاهی برای مقابله، او هم بچه ها را هل می داد یا حرف های بد به آن ها می زد و طبعاً مدتی بچه ها با او بازی می کردند.
اما زیاد طول نمی کشید که دوباره لاکی سر چیزهای کوچک عصبانی می شد و یا شروع به دعوا می کرد و دوستانش را از خود می رنجاند.
چی شده که رفته ای توی لاک خودت؟!
یک روز لاک پشت کوچولو، تنها و غمگین و عصبانی در گوشه ای از حیاط مدرسه ایستاده بود و به بازی کردن بچه ها نگاه می کرد.
در این لحظه، آقا معلم که لاک پشت پیر و مهربانی بود، آرام به او نزدیک شد و از او پرسید:
« چرا با بچه ها بازی نمی کنی و گوشه ای تنها ایستاده ای؟ انگار زیاد از آمدن به مدرسه خوشحال نیستی؟ »
لاکی به صورت مهربان معلمش که لبخند می زد نگاهی کرد و گفت: « من دوست ندارم که به مدرسه بیایم. هر کاری که می کنم نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. خیلی زود عصبانی می شوم و بچه ها هم، دیگر با من بازی نمی کنند. »چی شده که رفته ای توی لاک خودت؟!
معلم دانا گفت: « ولی تو همیشه راه حل مشکلت را با خود داری. راه حل تو همین لاکی است که بر پشت خودت حمل می کنی! وقتی خیلی عصبانی و خشمگین هستی و نمی توانی خودت را کنترل کنی، بر توی لاک.
توی لاک می توانی آرامش پیدا کنی و وقتی آرام شدی بیا بیرون.
من هم هر وقت لازم است که به لاکم بروم، به خود می گویم لحظه ای صبر کن.
یک نفس خیلی بلند می کشم و گاهی هم دو سه نفس عمیق، و بالاخره از خودم می پرسم: «مشکل چیه؟»
╚═══🐌🌸🐌═══╝
✨✨✨✨✨
#دکترهلاکویی
آنگاه که به کودکمان مسئولیت نمی دهیم و با آنها طوری برخورد می کنیم که گویی انسان کاملی نشده اند، نا خواسته از اعتماد به نفس و عزت نفس آنها می کاهیم
#تربیت_کودک #کلاس_اولیها
💝@IranTabesh
💯 چگونه با کلاس اولی ها برخورد کنیم؟
👧 به احساسات و حرف های بچه های کلاس اولی با دقت توجه کنیم. در مسیر برگشت از مدرسه، فرزندان دوست دارند همه چیز را برای والدین، بویژه برای مادر تعریف کنند، سعی کنیم شنونده خوبی برای آنان باشیم.
👦 خاطرات خوب و خوش خود و یا خواهر و برادر بزرگتر او را از مدرسه برایش بازگو کنید.
👧 از مدرسه به عنوان حربه ای برای تنبیه استفاده نکنیم، مثلاً نگوییم «اگر مشق هایت را ننویسی به معلم تان می گویم.
👦 فرزندان مان را هر شب به موقع و در ساعت معینی بخوابانیم. معمولاً کودکان دوست دارند تا آخر شب بیدار بمانند، اگر فرزندی زود و به موقع به رختخواب نرفت، در صورت لزوم برنامه خواب خانواده باید تغییر کند، به عبارتی همه اعضای خانواده زودتر بخوابند تا کودک دلواپسی نداشته باشد که «من خوابم ولی دیگران در حال تماشای تلویزیون هستند.
👧 به فرزندمان آموزش دهیم تا به تنهایی وسایل مدرسه اش را جمع کند و از ما انتظار انجام آن را نداشته باشد.
👦 به گونه ای برخورد نکنیم که کودک به خاطر رفتن به مدرسه احساس گناه کند. هنگامی که می گوییم «بابا کار می کند و زحمت می کشد تا تو درس بخوانی» کودک فکر می کند مرتکب گناه و جرم بزرگی شده است.
👧 ما به عنوان پدر و مادر، هر دو با اولیای مدرسه، معلم و معاون ارتباط نزدیک و مستمر داشته باشیم و به تکالیف و مسائل مربوط به فرزندمان رسیدگی کنیم.
🔴 با کودکتان بازی کنید
✨ نکته های #بازی با کودکان :
💠 بازی کردن واقعاً هنر است. چون باید همبازی خوبی باشید.
💠 نشان ندهید از او بیشتر می دانید.
💠 در سطح فکری کودک با او همبازی شوید.
💠 مدام او را راهنمایی نکنید.
💠 تا وقتی پیش بینی می کنید که اوضاع خطرناک نشده برای کنترل کودک اقدامی نکنید. بسیاری از والدین آن قدر وقت صرف کنترل کردن کودکشان می کنند که از وقت گذاشتن با کودک آن گونه که هر دو از کیفیتش راضی باشند غافل می مانند.
💠 گاهی گیج بازی در بیاورید و اعتراف کنید که اشتباه کرده اید.
#شعر کودکانه
🌖 اتل متل خواب دیدم 🌔
اتل متل خواب دیدم
زیر نور مهتاب دیدم
کبوتر آبی رنگ
با دوتا بال قشنگ
سوار شدم روی اون
رفتم توی آسمون
تا ابرها پر کشیدم
خواب خدا رو دیدم
خدا چه مهربون بود
آبی آسمون بود
#شعر
شعر کودکانه « صبح »
☀️ @IranTabesh ✔️
با خنده صبح
یک غنچه وا شد
پروانه آمد
مهمان ما شد
من شاد و خندان
بیرون دویدم
از نانوایی
نانی خریدم
یک نان تازه
خوش طمع و خوش بو
پروانه پرسید:
صبحانه ام کو!
☀️ @IranTabesh ✔️
#شعر #آموزشی #اشعار_قرآنی
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 « سوره ی عصر » 🌸
به عصر قسم خورد خدا
تو این سوره ، بچه ها
می کنه آدم زیان
اگه نب
اشه ایمان
کارهای خوب که باشه
خدا هم راضی می شه
توکل کن بر خدا
صبور باشید تو کارها
همیشه و هر کجا
باشید یه یاد خدا
#شعر #مبعث
گوشه غار حرا
هست مشغول نماز
می شود درهای عرش
سوی او آهسته باز
غار را پر می کند
ناگهان فرمان وحی
با طراوت می شود
قلبش از باران وحی
باز می گردد به شهر
بر لبش پیغام دوست
می رود تا پر کند
شهر را از نام دوست
🌸 عزت نفس كودكان را از بین نبرید 🌸
اگر فرزند خردسالتان روی میز ایستاده و می خواهید او را پایین بیاورید ، به او بگویید " اجازه نداری روی میز بایستی ، خودت پایین می آیی یا من كمكت كنم ؟ "
در این صورت شما به نوعی ناتوانی های او را مهار می كنید و اعتماد به نفس از شما به فرزندتان انتقال می یابد .
#بازی با برگها
افزایش #خلاقیت
🍂 با کودک خود به گردش دو نفره بروید و برگهای رنگارنگ با اشکالی متنوع پیدا کنید.
🍁 در رابطه با کارهایی که می کنید با کودک صحبت کنید.
🍂 برگها را به خانه برده و آنها را تمیز بشویید. با نخ برگها را بالای کریر، کالاسکه یا تختش قرار بدید تا بصورت آویز زیبایی در بیاید.
🍁 آویز را در جایی بگذارید که از دسترس کودک دور باشد اما بتواند به راحتی آن را تماشا کند. به آرامی می توانید برگها را فوت کنید تا کودک از حرکات آن لذت ببرد.
#کودک_پرخاشگر
❤️ #بازی جهت کنترل خشم در کودکان
⭕️ مناسب سنین ۳ تا ۱۱ سال
🍥 بازی با گل یا خمیر 🍥
کودکان از بازی با گل یا خمیر لذت می برند چرا که بازی با آنها از نظر حس لامسه لذت بخش است و در ضمن می توانند هر طور که بخواهند به آنها شکل دهند،تغییرش دهند و هر وقت که مایل بودند خرابش کنند.
گرد کردن و شکل ساختن از آنها، روزنه ای برای برون ریزی احساسات پرخاشگری است.
کار با گل و خمیر، ظاهرا بیان احساسات و مفاهیم مربوط به آن را تسهیل می کند.
🔹نکته: بهتر است در بازی از قالب استفاده نشود چون در نحوه ی بیان کودک اثر تسهیل کننده دارد
#شعر
شعر کودکانه :
🌻 گل روی شاخه زیباست 🌻
با مادرم رفتم به پارك یه گل چیدم
زنبوره اومد ، رو گل نشست من ترسیدم
صدا زدم: مامان مامان این زنبوره
می خواد من و نیش بزنه
دستم و آتیش بزنه
بیا برس به داد من
ه🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
مامانم اومد، زنبوره پرید
رفت میون باغچه ی گل
نشست روی یه شاخه گل وز وزی کرد
ه🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
شیره ی گل را خورد و رفت
مامان جونم، گفت عزیزم گل ها را نچین
رو شاخه اون ها را ببین
گل رو شاخه قشنگ تره
خوشگل و شاداب می مونه
ه🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
یه تابلو توی پارك دیدم
این جمله روش نوشته بود
گل ها را نچین ، گل روی شاخه زیباست
ه🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
اون روز تو پارك می گشتم
گل ها را نگاه می كردم به مادرم می گفتم
گل خونه ی پروانه هاست هدیه ی زیبای خداست
من گل ها را نمی چینم گل روی شاخه زیباست
#بازی_درمانی
🎈 #بازی های دقت و توجه
یکی از مواردی که در طول مراحل یادگیری نقش به سزایی دارد،پرورش و افزایش میزان دقت است که این امر می تواند در تمام زمینه ای تحصیلی کودک،از جمله خواندن،نوشتن و ریاضی موثر باشد.
در این تمرینات بخش هایی از مغز که به دقت و توجه مربوط می شود تحریک خواهد شد.
در این تمرینات به کودک دو تصویر را نشان می دهیم که به طور کلی مشابه هستند ولی در چند مورد با هم اختلاف دارند.سپس از او می خواهیم آن تفاوت ها را پیدا کند.
برای سهولت کار،باید به کودک خاطر نشان کرد که از کلی نگری پرهیز کرده و اجزای دو تصویر را با هم مقایسه کند تا بتواند راحت تر و با نظم بیشتری تفاوت را بیابد.
#کودک_پرخاشگر
❤️ #بازی جهت کنترل خشم کودکان
⭕️ گروپ گروپ راه رفتن ⭕️
پاکوبیدن و ترکاندن حباب به کودکان اجازه می دهد که به شکلی جامعه پسند هیجان های خود را تخلیه کنند.
در این روش کودک ابزارهای عینی بیان خشم خود را یافته است نه اینکه فقط به او “بازداری “گوشزد شود.
🔴 روش بازی
🔹کودک در این روش بازی مجاز است پاها را به هر شکلی که دوست دارد به زمین بکوبد. برای کودک توضیح می دهیم که بهترین کار تند و شدید کوبیدن پا در یک مکان مناسب است.
🔹معمولا زمانی که خشم بیرون ریخته می شود ما نه تنها احساس بهتری داریم بلکه کف پایمان گرم می شود.این،علامت مطمئنی برای پایان بخشیدن به پا کوبیدن است.
🔹سعی کنید با کودک پا بکوبید.وبعد از مدتی پا کوبیدن از او بپرسید آیا کف پایش گرمتر شده است؟
اگر پاسخ منفی بود، به کودک می گوییم که به حد کافی، سخت و تند پایمان را نکوبیده ایم و در نتیجه دوباره شروع می کنیم و پا کوبیدن را ادامه می دهیم تا جایی که صورت، شاد به نظر برسد.
🔹همیشه از کودک می پرسیم: آیا به نظر نمی رسد که احساس خشم از بدن بیرون رفته باشد. احساس خشم از طریق پای ما پایین می رود، خارج شده روی زمین می آید.از کودک می پرسیم در بدن خود چه احساسی دارد.
🍄🌓🍄🌓🍄🌓🍄
#قصه شب
قصه « کبوتر و سنجاب »
یکی بود یکی نبود تو ی
اونوقت اونو ميبره زير آب،لاي مرجانها ميندازه تا ديگه هيچ پنگوئنی اشتباه اونو تكرار نكنه و نا اميد نشه...
شما هم سعی کنید یه سنگ رو از سر راه یکی بردارید نه اینکه جلو پاش بندازید که زندگیش خراب شه...
⚁ #سیاستهای_مردانه
👨💼مردها عقیده دارند وقتی کسی مشکلش را با آنها در میان میگذارد باید به او راه حل بدهند؛ ولی زنان هدفشان از صحبت در خصوص مشکلات فقط دریافت حس همدردی و توجه مرد است.
☐ حالا یک مرد بیاطلاع، ممکن است در مقابل درددل همسرش فوری راه حل داده و ارتباط صمیمانهی زوجین، ندانسته با مشکل و سردی مواجه شود.
☐ یک مرد آگاه در چنین مواقعی با حوصله و دقت و حس هم دردی به صحبتهای زنش فقط گوش میدهد و با ابراز محبت و هم دلی زنش را مورد توجه و التفات قرار میدهد.
تقليد مهمترين دليل رشد كودكان است، پس نميتوانيد انتظار داشته باشيد شما ليوان چاي ميوه يا شيريني از روي ميز برداريد اما فرزند نوپاي شما عاقل و فهميده باشد و درك آنرا داشته باشد كه بر كنجكاويش غلبه كند.
پس بهتر است در مهمانی ها از صاحب خانه اجازه بگيريد و وسايل را در محل امن تري قرار دهيد تا مدام مجبور به دعوا كردن و نه گفتن به فرزند خود نباشيد.
از كمك خواستن خجالت نكشيدو به چشم و ابرو انداختن بعضي افراد بها ندهيد. بسياري از افراد درك آنرا خواهند داشت تا محيط را مناسب براي خوش گذشتن به همه افراد كنند.
💐🍃🌿🌸🍃🌷🍃
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فرزندپروری_مثبت
خشونت های عاطفی عبارتنداز:
📍قهرکردن
📍طرد کردن
📍محبت مشروط
📍نمی خوام ببینمت
📍دیگه مامانت نمیشم
📍اصلاً بامن حرف نزن
📍برو دیگه دوستت ندارم
📍می برم میذارمت سر راه
📍برو از جلوی چشمم دور شو
👈همگی خشونت عاطفی هستند وباعث ناامنی کودک میشوند.
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
#جایزه_دادن
🌸والدينى كه در مقابل هر كار خوب فرزندشان به او جايزه مي دهند
در حقيقت فرزندشان را از كار مياندازند!!!!
👈جايزه دادن بايد در ابتدا يكى در ميان بعد دو در ميان
و به مرور تبديل به جايزه دادن به صورت تصادفى شود.
استادپناهیان:
🔹چه کسی باید بچه ها رو نسبت به پدر و مادر با ادب کنه؟
← مثلا اینکه قبل از پدر ننشینند،
← تو چشم پدر و مادر زُل نزنن،
← سر پدر و مادر داد نزنن که هیچ،
← صدای خودشونو بلند نکنند و...
⭕️ کی باید یاد بده؟!
مدرسه؟
😒
🔴 خیر ( مدرسه تاثیر خاصی نداره)⚠️
✅✅✅ پدر باید به بچه ها بگه به مادر احترام بذارید.
✅✅✅مادر باید بگه به پدر احترام بذارید.
⚠️آخرش کار خودتونه دوستان عزیز!
🔰بچه ای که داره تو خیلی از خونه ها
دشمنی پدر و مادر رو با هم میبینه،
اینجا داره برعکس میبینه👌
🔻اینجا داره میبینه؛↓
← دفاع( پدر از مادرش رو )
و
← دفاع( مادر از پدرش رو )
⚠️ممکنه یه جاهایی با هم مشکل هم داشته باشن؛
ولی بچه از خودگذشتگی رو یاد میگیره
میفهمه خودخواه نباید بود💯✅
🔻مادری که از آقات ناراحتی
اتفاقاً آقای بدی هم داری....
🔰به بچه هات بگو؛↓
به "پدرتون" احترام بگذارید...
💯بچه هات میگن عجب مادر از خودگذشته ای
با اینکه ناراحته باز از پدر دفاع میکنه👌✔️
⚠️اینجا ازخودگذشتگی رو یاد میگیره ✅
🌸🍃🌸
#نکته_های_تربیتی
مهمترین عامل شکستن اسباب بازی توسط کودکان،
"کنجکاوی" است.
کودکانی که از #هوش_طبیعی و بالاتری برخوردارند،
به دلیل کنجکاوی،
به بررسی چگونگی کار اسباب بازیها
به خصوص اسباب بازی های صوتی،حرکتی می پردازند
و در پی آن، شروع به باز کردن
یا شکستن و خراب نمودن آن ها میکنند.
ده بازی برای کودکان
👈 #خجالتی
این بازیها را میتوانید با توجه به سن و توانمندیهای کودکان در فرصتهایی که تمایل به بازی کردن دارند، انجام دهید.
👇👇👇
۱ - مسابقه گویندگی
۲ - بازی «مصاحبه تلویزیونی»
۳ - بازی «نقل خاطره، داستان، شعر، معما و لطیفه»
۴ - بازی «چه کسی میتواند دیگران را بخنداند»
۵ - بازی «کامل کردن یک داستان»
۶ - بازی «کامل کردن یک شعر»
۷ - بازی «تکمیل جملات»
۸ - بازی «پاسخ به پرسشها»
۹ - بازی «داستان سازی با تصاویر»
۱۰ - بازی «معلم بودن»
✨🌔✨🌔✨
#قصه امشب
🐛 چراغ کرم خاکی 🐛
کرم خاکی یک سال تلاش کرد تا یک خانه ی خیلی زیبا برای خودش درست کرد. خانه ی کرم خاکی همه چیز داشت. مبل کرمی، تختخواب کرمی، میز و صندلی و ... ،اما یک چیز مهم نداشت. خانه ی او تاریک بود و چراغ نداشت .
کرم خاکی می دانست که چون خانه اش زیر خاک است نمی تواند برای خانه اش چراغ درست کند. هر چراغی که به خانه اش می برد خیلی زود خاموش می شد.
این مشکل، کرم خاکی را ناراحت کرده بود اما هیچ راه حلی هم برایش پیدا نمی کرد. به خاطر همین بیشتر شبها کنار در خانه اش می نشست تا زیر نور ماه زندگی کند.
یک شب که کنار در نشسته بود، از دور نوری را
ادگاه نیست
تا در آن به دنبال
احقاق حق خود باشیم
زندگی، زندگی است
باید گذشت کرد
تا بتوان از آن لذت برد...
گذشت، رمز پیروزی در زندگی است
🙏
خدا را نمي توان در معبدها يافت
معبدها به دست انسان
ساخته شده اند
خدا را در طبيعت مي توان یافت
🙏
يكي از زيباترين تخلقات اخلاقي پيغمبر سهل الخلق بودن ايشون بود
يعني راحت با ديكران ارتباط ميگرفتن و ديكران همچنين با ايشون
نكنه ما نزاريم زن و بچمون با ما نتونن ارتباط بگيرن.
استاد مافى نژاد
✅بسیاری از پسران از گوش دادن به نصیحتها و توصیههای همیشگی گلهمندند و فکر میکنند که نصیحت بیش از حد یعنی عدم اعتماد خانواده و کوچک شمردن آنها.
میتوانید با خریدن انواع کتابها یا فیلمهای آموزنده، فرزند خود را از نوجوانی درباره مسائل و مشکلات موجود در جامعه به طور غیرمستقیم آگاه کنید.
#ترس
🔻بابت ترسی که كودكتان دارد، سرزنش و تحقیرشان نکنید.
هر چند که این ترس ازنظر بزرگترها بی دلیل و نامعقول باشد ولی خود کودک چنین احساسی ندارد؛ پس او را مسخره نكنيد
👨👩👧👦
✅ دوست فرزندان خود باشید
❌کافی نیست که پدر یا مادر باشید،
یک دوست باشید.
☘وقتی به شما نیاز دارند، دستهایشان را بگیرید و آنها را به راه راست هدایت کنید
☘ به فرزند خود قول و تضمین بدهید که هر جا نیاز داشت به کمک او خواهید شتافت؛
🍃به او قول بدهید که به افکار بچه گانه اش نخواهید خندید؛
🍃به او قول بدهید که در کار کمک فکری به او از هیچ کوششی فرو گزار نمی کنید
👈 به او بگوئید که می توانید هراس هایش را برطرف نمایید؛
👈 به او بگویید که هر آینه بخواهد می تواند به نزد شما بیاید و می تواند بدون توجه به اشتباهاتی که کرده روی شما حساب کند
👈 و به او بگویید که او فرزند شماست و فرزند شما باقی خواهد ماند.
👦 ڪودَڪـِــ مـَـن 👧
👨👩👧👦
🌸🍃🌸🍃
یکی از مردمان نیکوکار به بازار رفت که غلام بنده ای بخرد.
غلام زر خریدی را به او عرضه کردند.
به آن غلام گفت نام تو چیست؟
گفت فلان.
خریدار گفت چه کاره ای؟
غلام گفت فلان.
شخص خریدار به برده فروش گفت من این غلام را نمی خواهم، غلام دیگری بیاور.
هنگامی که غلام دیگری آورد، آن شخص خریدار به آن غلام گفت نام تو چیست؟
غلام گفت هر نامی که تو بگذاری.
مولا گفت خوراک تو چیست؟
غلام گفت آنچه تو عطا کنی.
مولا گفت چه نوع لباسی می پوشی؟
غلام گفت هر لباسی که تو به من بپوشانی.
مولا گفت چه کاره هستی؟
غلام گفت هر دستوری که تو بفرمایی.
مولا گفت چه چیز را اختیار می نمایی؟
غلام گفت من بنده هستم، بنده که از خود اختیاری ندارد.
مولا گفت این بنده حقیقی می باشد، این بنده را باید خرید.
حال ما هم باید مثل این بنده، بین خود و خدایمان باشد.
#تفسيرآسان_ج١ص٢١
🌸🍃🌸🍃
#طنز
تعدادی استاد دانشگاه رو دعوت کردن به فرودگاه و اونا رو توی یک هواپیما
نشوندن و وقتی درهای هواپیما رو بستن از بلندگو بهشون اعلام کردن که:
این هواپیما ساخت دانشجوهای شما ست ..!
وقتی اساتید این خبرو شنیدن همه از دم اقدام به فرار کردن!
همه رفتن به سمت در خروجی جز یه استاد که خیلی ریلکس نشسته بود ..!
پرسیدن : چرا نشستی؟ نگو که نمی ترسی!!
استاد با خونسردی گفت :
اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای من باشه عمرا اگه روشن بشه
🌸🌔🌸🌔🌸
#قصه امشب
قصه روباه پرحرف
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در جنگلی بزرگ و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند. همه ی حیوانات جنگل با هم مهربان بودند، ولی سه تای آن ها پنگوئن و آهو و روباه سال های زیادی بود که با هم دوست بودند.
یک روز پنگوئن و آهو یه عالمه میوه پیدا کردند و تصمیم گرفتند آن را قایم کنند و به کسی نگویند. در راه آن هاروباه را می بینند، روباه که خوشحالی آن ها را دید از آن ها دلیلش را پرسید. آن ها به روباه گفتند که نمی توانند بگویند و این که این یک راز است. اما روباه از آن ها خواست که به او اعتماد کنند. آن ها هم در مورد میوه همه چیز را گفتند.
وقتی آهو و پنگوئن و روباه به روستا رسیدند، روباه قولش را فراموش کرد و راز را به همه گفت. وقتی پنگوئن و آهو به جایی که میوه ها را پنهان کرده بودند رفتند، دیدند که همه ی حیوانات جنگل به آن جا آمده اند و تمام میوه ها را خورده اند.
همان روز پنگوئن و آهو یک عالمه غذا پیدا کردند و دوباره همانند دفعه ی قبل روباه را دیدند. آن ها از دستروباه عصبانی بودند، چون او به قولش عمل نکرده بود، به همین خاطر تصمیم گرفتند درس خوبی به روباه بدهند.
روز بعد آن ها به روباه گفتند که دریاچه ای پیدا کردند که پر از ماهی است و گرفتن ماهی از این دریاچه اصلاً زحمتی ندارد. روباه دوباره به همه ی حیوانات جنگل خبر داد.
روز بعد روباه دوباره پیش پنگوئن و آهو آمد اما این بار تمام بدنش پر از زخم بود. روباه بیچاره بعد از این که در مورد دریاچه ی پر از ماهی به حیوانات گفت
جواني كمتر دچار مشكل خواهند شد
و از اعتماد به نفس بالاتری برخوردارند.
👦 ڪودَڪـِــ مـَـن 👧
👨👩👧👦
🌔🌔🌔🌔
#قصه امشب
قصه 🌸 روباه و لک لک 🌸
در یک روستای خوش آب و هوا که در کنار جنگل بزرگی قرار داشت. مزرعه ای بود که تعدادی مرغ، خروس و چند گوسفند در آن زندگی می کردند.
در جنگل، روباهی خانه داشت که گاهی به مزرعه می آمد. او خود را بسیار باهوش می دانست، باهوش تر از همه حیوانات جنگل. برای همین، همیشه آن ها را مسخره می کردد. البته در آن جنگل، لک لکی هم زندگی می کرد که بسیار باتجربه و زیرک بود.
روزی، روباه به سوی روستا رفت، اما در راه، گوسفندی را دید. گوسفند بی هدف به این سو و آن سو می رفت. روباه از او پرسید: چرا سرگردانی؟
گوسفند جواب داد: گرسنه ام. به دنبال علف می گردم تا خود را سیر کنم.
روباه، گوسفند را به خانه خود دعوت کرد و گفت: من غذای بسیار خوشمزه ای تهیه کرده ام. امروز می توانی مهمان من باشی.
گوسفند خوش حال شد و با روباه به طرف خانه ی او به راه افتاد. آن ها در وسط راه، به رودخانه ای رساند، اما گوسفند که شنا بلد نبود همان جا ایستاد. روباه گفت: پس چرا نمی آیی؟
گوسفند پرسید: آیا تو قایقی داری که من را به آن سوی رودخانه برساند؟
روباه خندید و گفت: نه! پس تو نمی توانی درمهمانی من شرکت کنی افسوس.
و به راه خود ادامه داد.
روز بعد، روباه به سراغ مرغ های مزرعه رفت و گفت: من شما را به مهمانی دعوت می کنم.
مرغ ها با تعجب به او نگاه کردند. روباه مقداری دانه نزدیک قفس آن ها ریخت و گفت: بیایید با هم دانه بخوریم.
مرغ ها با عجله دویدند اما دانه ها پشت تور سیمی قفس بودندپ و مرغ ها نمی توانستند از قفس بیرون بیایند. روباه در حالی که تند تند دانه ها را می خورد. گفت: پس چرا نمی خورید؟ بخورید. خیلی خوش مزه است زود باشید. بخورید تا تمام نشده است.
مرغ ها در حالی که دهانشان آب افتاده بود. روباه را تماشا می کردند.روباه بعد از آن که همه دانه ها را خورد دهانش را پاک کرد و گفت: غذای خوش مزه ای بود. امیدوارم از مهمونی من لذت برده باشد. و خنده کنان از آن جا دور شد.
چند روز بعد روباه لک لک را دید که با عجله می رفت. به او گفت: کجا با این عجله؟
لک لک گفت: کار بسیار مهمی دارم.
روباه پرسید: دوست داری به مهمانی من بیایی؟
لک لک گفت: الان باید بروم، اگر نروم خیلی برایم بد می شود.
روباه گفت: خیلی طول نمی کشد، غذای من اماده است می توانی سریع بخوری و زود برگردی.
لک لک با خوش حالی قبول کرد. او با خود گفت: چه روباه خوب و مهربانی.
وقتی آن ها به خانه ی روباه رسیدند. لک لک دید که روباه همه وسایل را از قبل آماده کرده است. او غذا را در بشقاب ریخت و گفت: بفرما.
لک لک از روباه تشکر کرد و آماده خوردن شد.
اما هر چه تلاش کرد بیش تر نا امید شد، چون روباه غذا را در بشقاب های پهن و صاف ریخته بود و لک لک با آن منقار بلند، نمی توانست دانه ای از غذا را برچینند و یا قطره ای از آن را بنوشد.
او از روباه پرسید: یک کاسه یا لیوان نداری؟
روباه گفت: نه.
و به سرعت غذایش را تمام کرد و گفت: لک لک جان، چرا شما چیزی نمی خورید؟ حتما سیر هستید. پس من نمی توانم غذای شما را هم بخورم؟
لک لک فکری کرد، اما چون نمی دانست چه کند. قبول کرد و روباه در یک لحظه، غذای لک لک را هم خورد و هر دو بشقاب را لیسید.
در تمام این مدت، لک لک در فکر بود که چه طور می تواند روباه را ادب کند.
وقت خداحافظی، لک لک روباه را به خانه اش دعوت کرد. روباه بسیار خوش حال شد و قبول کرد.
روز بعد، وقتی روباه به خانه لک لک رسید. خیلی گرسنه بود. او از لک لک خواست تا زودتر غذا را بیاورد.
لک لک هم فوری یک کوزه پر از غذا جلوی روباه گذاشت. روباه هر چه سعی کرد، نتوانست پوزه اش را به داخل کوزه فرو کند و به غذا برساند، چون دهان کوزه تنگ و باریک بود.
روباه از گرسنگی دیگر طاقت نداشت اما چاره ای نداشت. او فقط می توانست به بخاری که از کوزه بیرون می آمد خیره شود و آن غذای خوش مزه را فقط بو بکشد. لک لک همان طور که غذای خود را می خورد چندین بار به روباه گفت: روباه جان، بخور. خیلی خوش مزه است. اگر نخوری از دست می دهی.
اما فایده ای نداشت. آن روز روباه گرسنه از خانه ی لکل ک بیرون آمد و تازه فهمید که چه کارهای زشت و نا پسندی انجام داده است. از آن به بعد تصمیم گرفت که دیگران را اذیت و مسخره نکند.
✅ نتیجه اخلاقی:
کاری را که دوست داری با تو انجام دهند، با دیگران انجام بده
?🌼
.........🐌🌸🐌........
#فلشکارت_احترام_به_جسم
💠 در مورد نوجوانان ، در یک مقطع سنی یک مرتبه قد می کشند در حالی که هنوز مغزشان رشد نکرده است .بنابراین نوجوان حدود 20 سانتی متر از بدنش را کنترل ندارد . مرتب به در و دیوار می خورند ، به آن ها نگویید مثل شتر راه نرو
🌀 حتی دستش را ببوسید چون او در حال رشد است
#استادسلطانی
🌸🍃🌸🍃
گ
هرگز فكر نكنيد هرچه سختگيرتر باشيد بهتر ميتوانيد فرزندتان را تربيت كنيد...خير
والدين سختگير دو نوع بچه پرورش ميدهند
يا فرد مضطرب،نگران، وسواسی، كه به خود بسيار سخت ميگيرد و با وجود موفقيتهايش هيچ لذتی از زندگی نميبرد.
يا فردی لجباز و فراری از كار!
والدين عزيز با سختگيری نميتوانيم فرزندی موفق،سالم و خوشبخت تربيت كنيم...
كودك تا زمانی كه به خودش و ديگری آسيب نمی رساند و به حق كسی تجاوز نميكند بهتر است آزاد باشد
جایزه باید بدون برنامه ریزی قبلی و غیرمنتظره باشد
از سه ماه قبل دائم نگیم که اگر این کار را کردی، برات جایزه می خرم.
این حق حساب و رشوه است جایزه نیست
🌔🌔🌔🌔
#قصه
🐱🍇 روباه تشنه و انگورهای شیرین 🍇🐱
در جنگلی نزدیک به روستایی، روباهی زندگی می کرد. او در شکار حیوانات و تهیه غذا بسیار باهوش و ماهر بود.
یک روز تابستان روباه که بسیار تشنه بودو به دنبال آب به هر طرف می رفت به مزرعه ای رسید. مرغ ها و جوجه ها هیاهو کنان دانه بر می چیدند اما روباه تشنه تر از آن بود که به شکار آن ها برود.
او ناگهان خوشه انگور آب دار و رسیده ای را بالای یک درخت مو دید چند بار بالا پرید تا توانست خوشه انگور را از شاخه بچیند.
روباه دانه های انگور را از خوشه جدا کرد و می خورد که گنجشکی پرواز کنان از دور به او نزدیک شد.
روباه همان طور که خوشه های انگور را می خورد و آب از دهانش گوشه لب هایش جاری بود گفت: عجب شانسی، اگر امروز هوا گرم نبود شاید هیچ وقت انگور نمی خوردم و نمی فهمیدم که چه میوه خوشمزه ای هست.
گنجشک بر شاخه درختی نشست. از ان بالا نگاهی به روباه انداخت و گفت: من می توانم جای انگور های بیش تر، شیرین و آب دار تری را به تو نشان بدهم.
آن و قت می توانی هر قدر که دلت بخواهد به آن جا بروی و هر قدر که دلت می خواهد بخوری.
روباه با خوش حالی گفت: عجب شانسی! امروز روز خوش شانسی من است. نمی داننی چه قدر تشنه هستم. بهتر است زودتر راه بیفتیم.
گنجشک پرواز کنان جلو رفت و روباه به دنبال او حرکت کرد. کمی بعد، آن ها به یک تاکستان رسیدند.
روباه از دیدن آن همه انگور روی درختان مو خوش حال شد، اما انگورها خیلی بالاتر از آن بودند که او بتواند آن ها را بچیند.
گنجشک گفت: این هم انگورهایی که قولش را داده بودم.
روباه نگاهی به انگور ها کرد و کمی بالا پرید تا خوشه ای بچیند. اما نتوانست. دوباره پرید. اما باز هم نتوانست. او مدت ها تلاش کرد و سرانجام تلاش کرد.
گنجشک گفت: چه قدر حیف، مثل این که انگور ها خیلی بالا هستند.
روباه که تشنه بود و حالا هم خسته شده بود روی زمین دراز کشید و گفت: تو می توانی کمکم کنی، پس یکی از آن انگورهای شیرین و آب دار را بچین و پایین بینداز.
گنجشک گفت: نه من هیچ کاری نمی توانم بکنم.
روباه گفت: تو که هیچ تلاشی نکردی، حالا کمی سعی کن.
گنجشک گفت: متاسفم، کاری از دست من بر نمی آید.
روباه که متوجه شد گنجشک کمکی نخواهد کرد، با بی تفاوتی گفت: نمی دانی چه شانسی آورده ای که دستم به آن انگورها نمی رسد چون خیلی ترش هستند و اگر بخورم گلوم درد می گیرد.
گنجشک به یکی از آن دانه ها نوک زد و گفت: نه! خیلی هم شیرین است. از رنگشان معلوم است.
روباه گفت: اوه پس اصلا نمی توانم آن ها را بخورم. چون شیرینی زیاد هم برایم خوب نیست.
گنجشک گفت: حیف حیف!
و پرواز کنان دور شد. روباه بعد از مدتی استراحت دوباره به راه افتاد تا چشمه آبی پیدا کرد.
✅ نتیجه اخلاقی:
برای چیزهایی که نمی توانیم به دست آوریم، غصه نخوریم.
🌼 🌼
.........🐌🌸🐌.........
زنها نیاز به دیده شدن دارند
گاهی بخاطر دست پختش،
گاهی بخاطر آراستگی ظاهرش،
گاهی بخاطر همراه بودنش باشما
ازاو تشکر کنید
حتی لبخند مرد برای همسرش
شفا دهنده روح زن است
💁
🍃💐💐💐💐💐🍃
💥سه برادر، مردی را نزدحضرت علی(ع) آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.
امام علی(ع) به آن مردفرمودند: چرا او را کشتی؟
آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مُرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مُرد.
امام علی (ع) فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد.
پدرم مُرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته پس اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود.
اميرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را مي کند؟
آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت اين شخص.
اميرالمومنين (ع) فرمودند: ای ابوذر آيا ضمانت اين مرد را مي کنی؟
ابوذر عرض کرد:بله اميرالمومنين
فرمود: تو او را نمي شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم!
ابوذر عرض کرد: من ضمانتش را مي نمایم يا اميرالمومنين.
آن مرد رفت و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجر
حسین زمانی:
🍓فرزندان خیلی درس خون شایددرآینده موفقیت هایی بدست آورند ولی لزوما خوشبخت خوشحال نخواهندبود
بسیاری ازاین کودکان درمعرض آسیبهای روحی،روانی وافسردگی هستند
بچه های ما اغلب طور دیگری اندیشه و استدلال می کنند که ما آن را درک نمیکنیم.
پدری که زندگی نسبتا مرفهی داشت، پرتقالی بزرگ را برای فرزندش پوست کند و به او گفت " پسر جان بخور کیف کن زمانی که ما سن تو بودیم پدر و مادرمان آنقدر پول نداشتند که از این چیز ها برایمان بخرند."
بچه گفت: "پس بابا از این که حالا پیش ما هستی خیلی خوشحالی، نه؟"
كودك رابراي كنترل كردن نترسانيد
🔻اگه بري بيرون ميدزدنت
🔻سگ تورو گاز ميگيره
🔻اگه گريه كني، ميگم...بياد
كودك در اين حالت به حرفهاي شما اعتمادي نخواهد كرد و ازطرفي مشكل حل نخواهد شد.
گاهی برای زندگیمان یک رژیم بنویسیم:
یک رژیم برای خلاصی از شر سنگینی روزگار که گاهی بر سینه ما سنگینی میکند.
رژیم که مختص چاقی یا لاغری نیست. گاهی باید یک رژیم خوب برای روح و افکارمان بگیریم؛
مثل:
رژیم کمتر حرص خوردن
رژیم کمتر غصه خوردن
رژیم بی اندازه مهربان بودن
رژیم بی ریا کمک کردن
رژیم بی توقع دوست داشتن
رژیم دوری از افکار منفی
رژیم دوری از رفتارهای منفی بیایید رژیم آرامش بگیریم.
توصیه میکنیم یک ماه رعایت کنید
سه کیلو از بیماریهایتان کم می شود.
هنگام تولد در گوشمان اذان میگویند ولی نمازی نمیخوانند!
هنگام مرگ برایمان نماز میخوانند بدون اذان!
اذان هنگام تولد برای نمازی است
که هنگام مرگ میخوانند
چقدر کوتاهست این زندگی!
💢از دلایل اصلی لکنت زبان در کودکان، استرس شدید و ناگهانی و تنبیه های بدنی و عصبی است!!
✅برای درمان و کاهش لکنت این موارد را فراموش نکنید:
👈 تکرار و تمرین کلمات
👈کاهش استرس
👈صحبت روبروی آینه
👈حرف زدن با اشیاء و عروسکها
👈کمک از سوی والدین و خواندن شعر برای کودک.
نتیجه تحقیقاتی در انگلیـــس نشان داد ، والدین سختگیــر با سختگیریهایشان تنها فرزندان خود را تبدیل به « دروغگوهایی قـــــهار » میکنند
🔴گفتار و رفتار دوگانه شما؛ کودک را گیج و سردرگم میکند.»
مثال:
یک شب به کودک بگوییم باید دیگه دراتاق خواب خودت بخوابی.
چند شب بعد بگوییم: اشکالی نداره روی تخت ما بخوابی!!
• بگوییم دیگه اجازه نداری بیشتر از یکساعت با کامپیوتر کار کنی.
• یک روز که کار داریم بگوییم: امروز هر چقدر خواستی با کامپیوتر بازی کن!!
به کودک بگوییم نمیشه روی صندلی جلوی اتومبیل بشینی.
🔸یک روز که مجبوریم بگوییم تو کوچکی بیا صندلی جلو تا عقب ماشین، جا تنگ نباشه!!
🔹 یاا اینجا پلیس نیست، بیا جلو بشین!
▪️این رفتار و گفتار چندگانه ما سبب؛
_کودک متوجه عدم قاطعیت ما میشود.
_بچه گیج و سردرگم میشه.
_سبب اضطراب فرزندمان میشه.
زیرا نمیداند کدام حرف ما همیشگی است و نمیتواند روی حرفهای ما حساب کند.
#تربیتی
🔰 کودکان و نوجوانان سالم ، از انرژی زیادی برخوردار هستند که از طریق بازی ، #ورزش و تحرک ، آنرا تخليه
می کنند.
🔰 اگر انرژی های اضافی آن ها از طریق صحیح به مصرف نرسد و به حالت سرکوب شده، ذخیره شود، موجب ناآرامی، #عصبانیت، بدخلقی و #پرخاشگری آن ها می شود.
🔰 داشتن یک برنامه ورزشی ثابت و دائمی ، باعث جهت دهی انرژی کودکان و نوجوانان خواهد شد .
🏄بهترين كار هنگام قصه گفتن برای كودكان اين است كه نام او را روی شخصيت خوب داستان كه پايان خوبی هم دارد بگذاريم.
🔴 #نکته_های_تربیتی 🔴
💢پدر و مادر عزيز بچه ها از توي كتاب و مدرسه و اينترنت و تلويزيون تربيت نميشن؛
👈هركاري كه از شما ببينن يادميگيرن وتربيت ميشن
✅بچه ها آينه رفتار پدر و مادرها هستن
👈براي تربيت بچه ها اول بايد خودمون رو اصلاح کنیم.
🔲 دعواهای پدر و مادر مقابل " فرزندان"
☘ عذاب آورترین اتفاق برای بچه ها که تاثیرگذاری غیرقابل انکاری روی شخصیت آنها دارد دعوای پدر و مادر مقابل چشم فرزندان شان است. مهم تر از آن، بدگویی شما از همسرتان برای فرزندان تان است. این اتفاق هیچ ثمره ای جز ایجاد استرس در وجود بچه ها ندارد.
👌به جای این کارها بعد از بحث و دعوا بهتر است موضوع را این طور برای بچه ها روشن کنید: «ما از هم ناراحت بودیم و به خاطر همین ناراحتی با هم صحبت کردیم و حالا هم داریم روی این موضوع کار می کنیم تا مشکل، زودتر حل شود.
🌔🌔🌔🌔
#قصه امشب
قصه 💕 شمع فروش 💕
وقتی که برق اختراع شد همه خوشحال شدند؛ به جز آقای شمع فروش. او روزها توی مغازهاش مینشست و منتظر مشتری میشد؛ اما مردم خیلی کم شمع میخریدند؛ آن هم وقتی بود که برقها قطع میشد.
آقای ادیسون برق را آن قدر خوب درست کرده بود که به این زودیها قطع نمیشد.
آقای شمع فروش آنقدر پیر بود که نمیتوانست برود و شغل دیگری یاد بگیرد.
آنروز، دختری به مغازه آمد و گفت: «من یک شمع میخواهم.»
پیرمرد گفت: «این همه شمع! هر کدا
مجله کودک ایران تابش :
#تربیت_جنسی
گفتوگوی صریح و مستقیم از سنین کودکی درباره جنسیت و «قسمتهای خصوصی بدن»، استفاده از اسامی صحیح برای اندام تناسلی و دیگر قسمتهای بدن، به درک کودکان از آنچه مجاز نیست، کمک میکند
🌼 🌼
.........🐌🌸🐌.........
🔹از دادن شکلات ها و تنقلات و نوشابه های خوشمزه به عنوان جایزه به کودکان خود جدا خودداری کنید.
🔹اگر شما از مواد غذایی پر شکر و پر نمک به عنوان پاداش و جایزه کودک استفاده کنید کودک کم کم احساس میکند این خوراکی ها از غذاهای دیگر مطلوبتر هستند
🌼 🌼
.........🐌🌸🐌.........
🌸🌔🌸🌔🌸
#قصه امشب
قصه 🔹 دختر خنده رو و موش زبل 🔹
یکی بود، یکی نبود. دختری بود که شبیه هیچ کس نبود.
او روی سرش اصلا مو نداشت. اما یک کله گرد و قشنگ داشت. دخترک خیلی کم می خندید، اما وقتی می خندید، چهار تا پروانه رنگارنگ، بال بال زنان می آمدند و خنده اش را تماشا می کردند.
یک روز، دخترک، موش زبلی را دید که یک سیب را قل قل هول می داد تا به لانه اش ببرد. سیب قل می خورد و این طرف می رفت. بعد قل می خورد و آن طرف می رفت.
موشی، دنبال سیب این طرف می دوید و بعد هم آن طرف می دوید. دخترک از کارهای موشی آنقدر خندید آنقدر خندید که ده تا پروانه آمدند و خنده اش را تماشا کردند!
موشی صدای خنده دخترک را شنید و به او نگاه کرد: «وای! چه دختر قشنگی!» بعد برای اینکه بتواند دخترک را بهتر ببیند، سرش را بالا گرفت و عقب عقب رفت تا اینکه تالاپ، از پشت افتاد روی زمین!
این طرفی شد، آن طرفی شد، تا بالاخره از جایش بلند شد. دخترک به سر موشی دستی کشید و دوباره خندید.
این بار بیست پروانه دیگر هم آمدند و خنده قشنگ او را تماشا کردند.
موشی با خودش فکر کرد که اگر از سیب بالا برود و روی آن بنشیند، می تواند دخترک را بهتر ببیند، پس تصمیم گرفت از سیب بالا برود، اما همین که سوار سیب شد، سیب قل خورد و موشی هم با سیب قل خورد و رفت و رفت آن طرف اتاق.
صدای خنده دخترک همه جا پیچید و یک لحظه بعد، اتاق پر شد از پروانه. آنها روی سر و شانه های دخترک نشستند.
موشی هیچ وقت دختری به این قشنگی ندیده بود. موش، سیب را رها کرد و رفت جلوی پای دخترک ایستاد و دست هایش را بالا گرفت.
دخترک موش را از زمین برداشت و به او نگاه کرد. موش خندید و آنها با هم دوست شدند.
حالا یک دختر بود که شبیه هیچ کس نبود. یک موش بود که زبل و بامزه بود! و یک عالمه پروانه بودند که همه با هم خوش و خندان و شاد، زندگی می کردند!
🌼 🌼
.........🐌🌸🐌.........
#قصه
قصه بزغاله خجالتی یک قصه زیبا برای بچه های خجالتی!
توی یک گله بز، یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود. وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختند اون فقط یک گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.
وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید، بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند.
اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره. بعضی وقتا از بس دیر می کرد، گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد. این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.
چوپان مهربان گله بارها و بارها به بزغاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کند. اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و باز هم همان خجالتی رفتار می کرد.
یک روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا برود، بزغاله ی خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یکم پاش درد گرفت. به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برساند. اون توی خانه جا ماند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا ماندم صبر کنید تا منم برسم. وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خانه مانده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بماند.
چوپان گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با آنها نیامده، به خاطر همین سگ گله را فرستاد تا به خانه برگرده و بزغاله را با خودش بیاورد. اما اول درگوش سگ یک چیزهایی گفت و بعد آن را راهی خانه کرد.
سگ گله به خانه برگشت و یک گوشه گرفت خوابید. بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود. باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته، پس حالا چرا گرفته خوابیده. دلش می خواست با او حرف بزند اما خجالت می کشید. یک کم اطراف آن راه رفت و منتظر ماند، اما سگ اهمیتی نمی داد. بلاخره صبر او سر آمد و رفت جلو و به سگ گفت ببخشید من امروز جا ماندم می شه من رو ببرید به گله برسانید؟ سگ خندید و گفت البته که می شه. اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی؟
چوپان مهربان چشم به جاده دوخته بود و منتظر آنها بود که یک دفعه دید بزغاله خجالتی دارد می دود و می آید و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می آید مثل اینکه با هم دوست شده بودند. آنها با هم حرف می زدن و می خندیدن.
چوپان گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طور ادامه بده تا یک بزغاله شاد و شنگول شود.
🦚🌈طاووس مغرور🌈🦚
روزی ڪلاغی در ڪنار برڪه نشسته بود. آب می خورد و خدا را شڪر می ڪرد.
طاووسی از آنجا می گذشت؛ صدای او را شنید و با صدای بلندی قهقهه زد.
ڪلاغ گفت:«دوست عزیز چه چیزی موجب خنده تو شده است؟
طاووس گفت:« ازاین ڪه شنیدم خدا را برای نعمت هایی ڪه به تو نداده شڪر می گویی»
بعد بال هایش را به هم زد و دمش را مانند چتری باز ڪرد و ادامه داد: «می بینی خداوند چقدر مرا دوست دارد ڪه این طور زیبا مرا آفریده است؟!»
ڪلاغ با صدای بلندی شروع به خندیدن ڪرد.
طاووس بسیار عصبانی شد و گفت:«به چه می خندی ای پرنده گستاخ و بد ترڪیب؟»
ڪلاغ گفت:« به حرف های تو، شڪ نداشته باش ڪه خداوند مرا بیشتر از تو دوست داشته است؛ چرا ڪه او پرهایی زیبا به تو بخشیده و نعمت شیرین پرواز را به من و ترا به زیبایی خود مشغول ڪرده و مرا به ذڪر خود»
#قصه
#تربیت_کودک
برای آموزش كار خوب يا نشان دادن بدی یک كار به كودكتان می توانيد از #قصه کمک بگیرید؛
اسم کودکتان را روی شخصيت قصه بگذاريد.
قصه بايد مفهومی شاد و مثبت داشته باشد و پايان خوب و خوشی داشته باشد.
هرگز از شخصيتها و حوادث ترسناک يا منفی برای ترساندن کودک استفاده نكنيد.
فراموش نکنید كودكان با قصه هایی كه می شنوند زندگی می كنند.