💌👦🏻📚 ✍🏼 به قلم آقای : تو عالم خودم در حیاط مدرسه قدم میزدم و نیم نگاهی به های متنوع بچه‌ها داشتم، بچه های که داشتند با خود مدرسه را نقاشی می‌کردند، بچه های که داشتند با روش خطوط زمین حیاط مدرسه را می‌کردند، چند نفری هم از کلاس در باغچه‌ی کلاس خود مشغول بودند، تعداد کمی هم از بچه‌های در حال بازی در گوشه‌ای از حیاط بودند. قدم هایم که داشت آرام‌تر می‌شد، یکباره صدایی کودکانه ای حواسم را پرت از همه جا و جلب به یک نفر کرد، یکی از بچه های کلاس خانم اشرفی بود که برگه کوچکی را بهم داد و دوباره با صدایی صمیمانه گفت: آقای لاسمی من شما رو دعوت میکنم به نمایشگاه کتاب کلاس خودمون! 😍🌿❤️ خب برای من چه خبر و دعوتی مهم‌تر از این بود؟ خودم رو آماده کردم تا به این نمایشگاه برسم، وقتی زمانش فرا رسید رفتم به کلاسشون، هر کدوم از بچه‌ها پشت میزاشون نشسته بودن و من هم کنارشون نشستم، تازه متوجه شده بودم که این کتاب ها رو خودشون طراحی کردن، لذتبخش بود و دلنشین. برایم از داستان‌ها و روایت قصه‌ گفتند و تصاویر نقاشی شده و جلدهای زیبا را بهم نشان دادند. 🖇 خلاصه هم دعوت دلنشینی بود و هم حضور خوشی که انرژی تازه ای بهم داد ❤️ @mostafaschool