دلتنگ شما و مادربون بودم ولی حسابی سرم شلوغ بود و تمرکزم برای نوشتن کم. یه اتفاق جالب افتاد دو روز پیش که رفته بودم برای آخرین کارهای قبل از دنیا اومدن نی نی توی مطب یکی از مادران دوره ی اول کلاس های حضوری مادربون رو دیدم که ایشون هم آخرین روزهای انتظارش بود. با یه ذوقی باهام احوالپرسی کرد و گفت اتفاق های قشنگی توی زندگیم افتاده که همه رو مدیون شمام و کلی دعای خیر کرد برام. حس خیلی خوبی بود. اگر چه قلبا معتقدم که تمام زحمات رو خود فردی می کشه که زحمت و هزینه های روان درمانی و دوره های رشد فردی می کشه اما همین که منم سهم کوچیکی توی حال خوب و زندگی تون داشته باشم برام بسیار ارزشمند و لذت بخشه و توی این روزهایی که خودم اضطراب زایمان رو دارم قطعا برام بسیار تسکين دهنده و آرامش بخشه 🥰🫶 ✨مادربون | مادری و بچه داری عضو شوید👈 https://eitaa.com/motherboon