👈🏻 به حضرت قسم بخور!!
🌟 حکایتی شگفت آور از غضب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نسبت به قسم دروغ
🕌 در سفر كربلائي كه چند سال قبل مشرف بودم و شب ها در ايوان حضرت سيدالشهداء(ع) مي خوابيدم و معمولاً اول شب به زيارت
#حضرت_ابوالفضل (ع) مي رفتم، در يكى از شبها وقتى وارد صحن شدم، ديدم دو نفر جوان مثل اينكه با هم نزاعى دارند و در مقابل حرم به طوري كه ضريح ديده مي شد ايستاده اند.
👥 يكى از آنها خواست كلامى بگويد كه به زمين خورد و بى هوش شد، دومى هم فرار كرد!!
👥👤 مردم دور او جمع شدند و او را شناسائى كردند و گفتند: از فلان قبيله است، رئيس آن قبيله را خبر كردند، پيرمردى بود.
👳🏼♂ پرسيد: وقتى به زمين افتاد كسى متوجه نشد كه او چه مي كرد؟!
👈🏻 من جلو رفتم و گفتم: او اشاره به قبر حضرت ابوالفضل (ع) نمود و مي خواست چيزى بگويد كه ديگر نتوانست و به زمين افتاد.
👳🏼♂ رئيس قبيله گفت: او مورد غضب حضرت ابوالفضل (ع) واقع شده زيرا بدنش كبود و استخوانهايش خورد گرديده است، او را ببريد به صحن حضرت سيدالشهداء(ع) كه اگر راه نجاتى داشته باشد از آنجا خواهد بود.
🕌 دوستانش او را بدوش كشيدند و به صحن حضرت سيدالشهداء (ع) بردند. دو شبانه روز در كنار يكى از غرفه ها به حال اغماء افتاده بود. شب سوم كه من هم نزديك او مي خوابيدم و منتظر بودم كه امشب يا بايد او از دنيا برود و يا از اين وضع نجات پيدا كند. زيرا شخصي كه مورد غضب واقع شده بيشتر از سه شبانه روز زنده نمي ماند.
👁 ناگاه ديدم به خود تكانى داد و برخاست و نشست!
👤👥 افرادى كه محافظ او بودند، از او پرسيدند: چه مي خواهى؟!
☝️🏻 گفت؛ ريسمان بياوريد و به پاهاى من ببنديد و مرا به طرف حرم حضرت ابوالفضل (ع) بكشيد. اين كار را كردند.
🕌🌴🌴🕌 در بين راه نزديك صحن حضرت ابوالفضل (ع) درخواست كرد كه فلان مبلغ را به فلانى بدهيد همان مقدار هم تصدق از طرف من به فقراء انفاق كنيد. دوستانش اين عمل را تعهد كردند كه انجام دهند. سپس از در صحن دستور داد، ريسمان را به گردنش ببندند و با حال تذللّ عجيبى وارد حرم كردند.
✋🏻 وقتى مقابل ضريح حضرت ابوالفضل (ع) رسيد كلماتى به زبان عربى گفت، كه خلاصه اش اين است: «آقا از تو توقع نبود كه اينگونه آبروى مرا ببرى و مرا بين مردم مفتضح نمائى!»
🔅من بد كنم و تو بد مكافات كنى
🔅پس فرق ميان من و تو چيست بگو
👳🏼♂ در اين موقع رئيس قبيله رسيد و او را بوسيد و ابراز خوشحالى كرد.
👥👥 مردم از اطرافش پراكنده نمي شدند و نسبت به او كه دوباره مورد لطف حضرت ابوالفضل (ع) واقع شده بود ابراز علاقه مى نمودند.
⏳ من صبر كردم تا كاملا دورش خلوت شد، به او گفتم:
✋🏻 من از اول جريان تا پايان آن با تو بودم بعضى از قسمتهاى سرگذشت تو را نفهميدم، مايلم برايم تعريف كنى!
🕌 گفت: آن جوان كه با من وارد صحن شد، مدتى بود از من مبلغى طلب داشت. آن شب زياد اصرار مي كرد كه بايد طلب مرا همين اَلان بپردازى من ناراحت شدم و به او گفتم: از من طلبى ندارى!!
👈🏻 گفت: به جان ابوالفضل قسم بخور...
❤️🔥 من بى حيائى كردم خواستم قسم بخورم كه ديگر نفهميدم چه شد، تا امشب كه درد و ناراحتى و فشار فوق العاده اى داشتم در همان عالم رؤيا ملائكه را مي ديدم كه براى تشرف شخصى به حرم سيدالشهداء(ع) تشريفاتى قائل مي شوند سؤال كردم: چه خبر است؟
🦋 يكى از آنها گفت: حضرت ابوالفضل (ع) به زيارت برادرش حضرت سيدالشهداء (ع) مي آيد.
👣 من براى عذرخواهى خود را آماده مي كردم، كه ديدم حضرت بوالفضل (ع) بالاى سر من ايستاده و با نوك پا به من ميزند و مى فرمايد:
🔅«برخيز به در خانه اى آمده اى كه اگر جن و انس به آن متوسل شوند محروم بر نمى گردند».
🌟 از همان جا حالم خوب شد و اميدوارم ديگر اينگونه جسارت به مقام حضرت ابوالفضل (ع) نكنم. (۱)
📚 پی نوشت:
۱- پرواز روح، ص ۵۸.
📗 كرامات العباسيّه، معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت، على ميرخلف زاده
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔
eitaa.com/partoweshraq
🆔
splus.ir/partoweshraq
#انتشار_صدقه_جاریه_است
#داستان_کوتاه
#کرامات