جاوید مرحمتی بچه شهر انقلابی بود. معلوم نبود کی درس می‌خواند. همیشه در بود و مشغول مطالعه کتب مذهبی و مبارزه! دانشجوی آمار و بودجه دانشگاه شیراز شده بود ولی در به مقام جانبازی رسید. بود. وقتی شنید یک دانشگاه مذهبی می‌خواهند تأسیس کنند به اسم امام صادق، شد دانشجوی کد ۶۱ تبلیغ. باز هم سعی می‌کرد حتی‌المقدور در جبهه رزم باشد نه جبهه درس. می‌گفت «حس می‌کنم در قفسی هستم با پر و بال شكسته. من بايد به جبهه بروم و تازه شوم.» وقتی می‌گفتند تو در تبلیغات مؤثرتری تا اینکه یک بسیجی گمنام باشی، می‌گفت «باید پاسخگوی وظایف شرعی خودم باشم... این‌ها بهانه است.» پاییز ۶۵ به پیشنهاد مهدوی با هزینه شخصی رفت . سپرده بود وقت خبرش کنند. ۴ دی ۱۳۶۵. رفت. ۹ سال بعد که اندازه ۹ قرن برای مادرش طول کشید، فقط چند استخوان برگشت. جاوید، جاوید شده بود. ____ از کسانی که مانع جبهه رفتن بچه‌ها می‌شدند،‌ گله کرده بود. ما دانشجویان دوره پنجم دکتری فرهنگ و ارتباطات، دوره خودمان را به نام او زینت بخشیدیم. خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj