عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
#رمان_هاد🌹🍃 #قسمت۵۳ ✍ #ز_جامعی(م.مشکات) - ببین شاهرخ، باور کن، من قصدم اذیت کردن تو نبود. همه اون چ
🌹🍃 ۵۴ ✍ (م.مشکات) - اگر این عقیدته پس چرا از رفتاری که تو اون خونه باهات می کنن ناراحتی؟ اگه همه مردم حیوون هستن چرا توقع داری باهات مثل آدم رفتار کنن؟ چرا از اینکه سرکارت بذارن ناراحت میشی؟ شاهرخ این را گفت، تکیه داد و گفت: - نه شروین، مشکل تو خودخواهیته، دوست داری مثل آدم باهات رفتار کنن درحالی که هیچ کس رو آدم نمی دونی. آدم ها همون رفتاری رو که ازش بیزارن با بقیه انجام میدن شروین که این حرف برایش گران تمام شده بود با پرخاش گفت: - از من چه توقعی داری؟ من درسی رو که تو اون خونه یاد گرفتم پس می دم - تو چیزی رو که راحت تره انجام میدی. دنبال ساده ترین راهی - بهتر از این یاد نگرفتم - نخواستی که یاد بگیری. چطوریه که شهر رو زیر و رو می کنیم تا بهترین لباس ها رو پیدا کنیم که ظاهرمون هیچ عیبی نداشته باشه اما برای اخلاق و رفتارمون به دم دستی ترین چیزها قناعت می کنیم؟ دنبالش نبودی که یاد بگیری. می خوای تا آخر عمرت هرچی ریختن تو حلقت بخوری و بگی تلخه؟ یه بار تف کن تا برای همیشه راحت شی. خودت انتخاب کن چی باشی. چرا سعی می کنی به خاطر اشتباه بقیه اون آدمی رو که تو وجودت دست و پا می زنه خفه کنی؟ - وقتی برای بقیه خوب بودن اهمیتی نداره چرا تلاش کنم؟ - چون محتاج آرامشی. شروین؟ افراط و تفریط هر دوش باعث هلاکه. هیچ جنگلی بدون گرگ نیست اما همه جنگل هم گرگ نیست. اگر تر و خشک رو با هم بسوزونی جنگل رو خراب کردی. یعنی خونه خودت رو - یادت رفته خودت با اون دخترا چه طور برخورد کردی؟ - به اونا بی احترامی نکردم. از آدم مریض باید فاصله گرفت. اگر جدی نباشی تو رو هم مریض می کنه شروین که معلوم بود در حال کلنجار رفتن با خودش است دستی تکان داد و گفت: - ولی تو هم خوب تلافی کردی سر کلاس جلو بچه ها مارو ضایع کردی - این دوتا موضوع ربطی به هم نداره. دانشجو باید قبل از استاد سر کلاس باشه خونه خاله که نیست بعد لبخندی زد و گفت: - امروز اصلاً روز خوبی نبود. اما خوشحالم که اینجایی - تو با بقیه فرق داری. لااقل با اونایی که تا حالا دیدم. شاید برای همین واکنشم با همیشه فرق داشت شاهرخ بادی به غبغب انداخت و درحالیکه دست هایش را بالا گرفته بود و ادا درمی آورد گفت: - خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... من متعلق به همه ام ... بله، بله امضا هم میدم! شروین خندید و سری تکان داد و شاهرخ دست از مسخره بازی برداشت. با دیدن حرکات شاهرخ با خودش فکر می کرد اگر او زودتر از این چنین دوستی را پیدا کرده بود آیا الان این حال و روز را داشت؟ شاهرخ با حوصله به حرف هایش گوش میداد و بدون اینکه عصبانی شود ایراد هایش را گوشزد می کرد. مواقعی که شروین عصبانی می شد و یا حتی بی احترامی می کرد رفتار شاهرخ احترام و آرامشش را از دست نمی داد. در فیلم ها یا داستان ها چنین شخصیت هایی را دیده بود یا راجع بهشان خوانده بود اما باور اینکه چنین آدم هایی در دنیای واقعی هم باشند سخت بود. شاید هم به قول شاهرخ او نخواسته بود که چیزی را ببیند. یک ساعتی با هم حرف زدند.از همه چیز: راجع به خوب بودن آدم ها و اینکه چرا اینقدر خوب ماندن سخت است تا آشپزی ونت های موسیقی و بوفالو های وحشی! آخر سر وقتی شاهرخ صحبتش راجع به کلاغی که هر روز صبح توی حیاط قار قار می کند و تا شاهرخ برایش تکه ای پنیر نیندازد از دستش راحت نمی شود تمام شد شروین گفت: - تو ورزش هم می کنی؟ - ورزش حرفه ای نه. قبلا یه مدت سوارکاری می رفتم اما حالا پیاده روی صبحگاهی بهتره. هم راحت تره هم کم خرج تر شاهرخ این را گفت و نیشخند زد. - تو چی؟ - تازگیا میرم بیلیارد. وقتایی که حوصلم سر میره.البته اگر بشه اسم بیلیارد رو ورزش گذاشت! اگه دوست داشته باشی می تونیم با هم بریم - بدم نمیاد وقتی شروین داشت می رفت گفت: - می دونی شاهرخ، حرف های تو شاید درست باشه اما وقتی همه اطرافت مخالفت باشه مجبوری تسلیم بشی - ماهی قزل آلا برخلاف جریان آب شنا می کنه و دیدن حرکت بقیه ماهی ها اونو منصرف نمی کنه چون یقین داره کارش درسته. فقط در این صورته که می تونه به زادگاهش برگرده و نسلش رو حفظ کنه. طبیعت بی معنا نیست. اگر یقین کردی کاری درسته انجامش بده حتی اگه همه دنیا مخالفت باشن. هیچ مخالفتی ابدی نخواهد بود - اما اون غریزه است دم در رسیده بودند. جلوی شاهرخ ایستاد: - اگه با عقل تصمیم بگیری راه درست رو انتخاب می کنی. راه درست یعنی دلایل بیشتر برای حرکت شاهرخ این را گفت و دستش را دراز کرد. شروین هم دستش را گرفت و برخلاف همیشه لبخندی واقعی زد. شروین رفت و شاهرخ با نگاهش او را تا سر پیچ کوچه همراهی کرد. @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️