🦋🦋 ■ چهل روایت از آنها که توبه کردند و راه حق را پیمودند و با شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 🔹️ منزل اول/اولین شهید کربلا حر در صبح عاشورا به سپاه حسین علیه السلام پیوست. به امام گفت:《 ای پسر رسول خدا (ص) فدایت شوم! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و شما را محاصره کردم و مجبور کردم در این سرزمین توقف کنی. گمان نمی‌کردم پیشنهاد شما را نپذیرند و این سرنوشت دچارتان کنند. به خدا اگر می دانستم کار به اینجا می کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی زدم. اکنون از کارم به سوی خدا توبه می کنم. آیا توبه من پذیرفته است!؟》 امام حسین علیه السلام فرمود: آری خداوند توبه را می‌پذیرد. از اکنون از پایین بیا. در برخی تواریخ آمده است:حر از شرمندگی روی آمدن به میان خیمه ها را نداشت لذا گفت:《 من سواره باشم برایم بهتر است. می‌خواهم همچنان که بر اسب خود هستم، برای یاری شما با دشمن بجنگم تا کشته شوم.》 حر سپس حرکت کرد و در برابر تشکر عمر سعد ایستاد و گفت:《 ای مردم کوفه، مادرانتان در سوگتان بگیرند! این بنده صالح خدا را فراخواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید!؟》 شما که می‌گفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنو رو در روی او استاده اید و می‌خواهید او را بکشید؟ (شما) راه نفس کشیدن را بر او بسته‌اید، از هر سو محاصره‌اش کرده‌اید و از رفتنش به سوی سرزمین ها و شهرها جلوگیری می کنید.... آب فرات را که یهود و نصاری و مجوس از آن می آشامند به سگان و خوکان در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بسته اید؟! تاجایی آنان از فرط تشنگی به حال بی‌هوشی افتاده‌اند. چه بد رعایت (اجر رسالت) محمد (ص) را دردرباره فرزندانش کردید؟! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند.》حر بار دیگر به دیدار امام حسین علیه السلام آمد و به یاد مطلبی افتاد و گفت:《 زمانی که عبیدالله ابن زیاد مرا به سوی شما روانه ساخت از قصر بیرون آمدم، از پشت سر و صدایی شنیدم که می‌گفت: حر، شاد باش که به خیر و سعادت رو می‌آوری وقتی پشت سرم را نگاه کردم، کسی را ندیدم. با خود گفتم من به نبرد حسین علیه السلام می روم. این چه بشارتی است؟!》 حر لحظاتی را کنار اما ماند وبعد گفت: ادامه دارد.... @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆