عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ #بسم الرب العشق #رمان #بالاتر_از_عشق #قسمت_12 با حسرت به عکس پدر که با نوار مشکی ز
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 بسم الرب العشق خشک خواب هستم که با صدایی از داخل حیاط از خواب میپرم گیج و سر در گم موبایلم را از بالای سرم بر میدارم ساعت دو نصف شب هست. جای خالی محسن باعث میشود بهت زدگیم چندین برابر شود از جا بلند میشوم و سعی میکنم از پشت در پنجره صداهایی که توی حیاط می آید را کنترل کنم تنها صدایی که بگوشم میرسد صدای گریه ی مردانه ای هست که با یک زمزمه نامفهوم آمیخته شده محسن!!! این دومین بار است که باصدای گریه هایش در نماز شب از خواب میپرم شب های جمعه محسن در حال و هوایی دیگری سیر میکند این بار بر خلاف دفعه های قبل کنجکاو میشم که ببینم این ذکر نا مفهوم چیه که همیشه روی لبهای محسن جاریه چادر و جانمازم رو برمیدارم و به سمت در حیاط میرم در حیاط رو که روی هم گذاشته شده بازمیکنم زیر انداز کوچکی که رویش مهر و جانمازت پهن است و تو درست پشت به من رو به قبله ایستاده ای و دستانت را به حالت قنوت به طرف آسمان گرفته ای حال میتوانم آن صداهای مبهم را درست بشنوم آن ذکر ها که نغمه لبانت شده بود.پشت سرهم تکرار میکنی _اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک.... آنقدر غرق عاشقانه هایت با خدا هستی که حضورم را متوجه نمیشوی امروز برای صدمین بار به من اثبات شد که تو برای من ماندنی نیستی.... تصیمیم خودم را میگیرم تو میروی و این را باید باور کنم اینبار کمی صداقت خرج میکنم باید با دلم رو راست باشم چادر نمازم را سر میکنم و جانمازم را درست کنارت پهن میکنم انگار تازه متوجه حضور من شده ای تو به من و من به آسمان خیره میشوم گونه های هردومان را اشک خیس کرده است چشمانم را میبندم و خطاب به تو میگویم +محسن؟؟؟تو من رو بیشتر دوست داری یا شهادت رو دست هایت را محافظ دستان یخ زده ام میکنی و به آنها گرما میبخشی _فاطمه... اینو به پای این بزار که من از روی علاقه زیادم به تو دارم میرم.... توی این دنیا اگه هزارسال هم کنارهم باشیم بلاخره تموم میشه لبخند میزنی و ادامه میدهی _بهت قول میدم اگه خدا خواست و من شهید شدم اولین کسی رو که شفاعت میکنم توهستی... خنده ام میگیره از تفاوت افکارمان جسمت روی زمین است اما ذهن و قلب و روح و جانت در گیر آسمان است جوری حرف میزنی که انگار این دنیارا حساب نمیکنی سعی میکنم خودم را جای تو بگذارم و مثل تو فکرکنم فردای قیامت روبه روی حضرت زینب بایستم و چه بگویم همسرم خواست از تو دفاع کند اما من راضی نبودم؟؟؟؟ خدایا من رو ببخش که لحظه ای تردید کردم و خواستم مانع محسن بشم..... رو به محسن میگویم +اگه دلت رو لرزوندم ببخشید....😥 از خدا میخام که به آرزوت برسی... _دلم رو لرزوندی..... اما!!!!ایمانم رو نمیتونی بلرزونی🙃 لحظه شماری ها دارد به پایان میرسد امروز جمعه هست و هفته بعد همی؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ دئ؛ ؛ ؛ د»؛ ن روز تو دیگر کنارم نیستی فقط هفت روز مهلت است برای کنارهم بودن ؛اما این روزها احساس غم اندوه در دریای وجودم بر خلاف روزهای دیگر موج میزند انگار تو توانستی جهت وزش باد را برعکس و احساس ناراحتی را در خوشحالی نا پدید کنی وقتی به گناهانم فکر میکنم احساس میکنم تنها رفتن تو وصبر و استقامت من میتوند آنهارا کم رنگ کند شاید تحمل این غم و اندوه باعث شود من هم مثل تو در صحرای محشر سرم را بالا بگیرم و حرفی برای گفتن داشته باشم محسن به طرف من می آیدر درست روی مبل روبروی من مینشیند _فاطمه جان؟؟؟ +جانم.... _تو گواهینامه داری؟؟؟ +معلومه که دارم فقط میترسم رانندگی کنم _چرا؟؟؟ +چون چ چسبیده به را😒خب میترسم دیگه😬 محسن آرام میخندد و میگوید _بهتره که یاد بگیری بلاخره یه روزایی من نیستم میدونی که؟؟؟ نفسم را با حرص بیرون میدهم +آره میدونم.... محسن با انرژی از سرجایش بلند میشود _پس یا علی!!! +هان؟؟؟چیشد دقیقا سردر گم به محسن خیره میشوم و منتظر جواب میمانم _بریم تمرین رانندگی اینطوری هم ترست میریزه هم فردا میتونی یه مسیر رو خودت رانندگی کنی با تعجب بیشتر میپرسم +فردا؟؟؟ _تو ماشین برات توضیح میدم و بعد به سمت در کوچه به راه میافتد با تعجب شانه ای بالا میندازم به اتاقم میروم و لباسهایم را تعویض میکنم و چادرم را سر میکنم محسن زودتر از من روی صندلی شاگرد نشسته سوار ماشین که شدم سوییچ را توی ماشین میندازم ماشین رو روشن میکنم محسن قبل از اینکه حرکت کنم و بلند میگه _کمربند فراموش نشه!! اخم ساختگی روی صورتم نمایان میشه و با صدای مضحکی میگویم +این سوسول بازیا چیه دیگه؟؟؟ هردومان میخندیم و من کمربند رو به دستور محسن میبندم ماشین که روشن میشود استرس تمام وجودم را دربر میگیرد +ببین محسن اگه ماشین خش افتاد به من مربوط نیستا _کاش فقط خط بیافته @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @ebrahim_navid_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆