سبک زندگی اسلامی
#حکایت شمارۀ۷۷ 🔵تأثیر... یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی، خانم نسبتاً مسن محله،داشت از کلیسا ب
شمارۀ۷۸ 🔵آنقدر گرم است بازار مکافات عمـل دیده گر بینا کنی هر روز ، روزِ محشر است فرزندی پدرش را کول کرد و به کوهستان برد.وقتی به بالای کوه رسید،پسر غاری را پیدا کرد و پدر را آنجا گذاشت.هنگامی که می خواست برگردد،با خنده های پدر پیرش مواجه شد.پسر با تعجب به او نگاه کرد و گفت:«به چه می خندی پدر؟!» پدر نگاهی به پسر جوانش کرد و گفت:«من هم چون تو،روزی پدر پیر و ناتوانم را همین جا رها کردم و رفتم و حالا تو مرا اینجا آوردی.روزی هم پسرت تو را به اینجا خواهد آورد!» پسر لحظه ای به حرف های پدرش اندیشید و آنگاه از ترس آنکه مبادا روزی پسرش هم با او چنین کند،پدر را برداشت و به خانه آورد. 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7