#حکایت
شمارۀ۷۸
🔵آنقدر گرم است بازار مکافات عمـل
دیده گر بینا کنی هر روز ، روزِ محشر است
فرزندی پدرش را کول کرد و به کوهستان برد.وقتی به بالای کوه رسید،پسر غاری را پیدا کرد و پدر را آنجا گذاشت.هنگامی که می خواست برگردد،با خنده های پدر پیرش مواجه شد.پسر با تعجب به او نگاه کرد و گفت:«به چه می خندی پدر؟!»
پدر نگاهی به پسر جوانش کرد و گفت:«من هم چون تو،روزی پدر پیر و ناتوانم را همین جا رها کردم و رفتم و حالا تو مرا اینجا آوردی.روزی هم پسرت تو را به اینجا خواهد آورد!»
پسر لحظه ای به حرف های پدرش اندیشید و آنگاه از ترس آنکه مبادا روزی پسرش هم با او چنین کند،پدر را برداشت و به خانه آورد.
#سبک_زندگی_اسلامی #مهارت_های_زندگی #مشاور #مشاوره #انسان_سازی #خودشناسی #خودسازی #داستان
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7