🌟﷽🌟
💎
#پیام_معنوی_شبانه✨((۱۷۰۷))
🔰
#هفته_حدیث_خوانی(۵۹)
📚
#اصول_کافی_مرحوم_کلینی
📕
#كتاب۳_توحید،حدیث۱۴۵
👈باب۲۳
#باب_نوادر
🌿
#حدیث_شماره_۶
🕯شماره ۴۱۳
💢امام صادق علیهالسلام راجع بقول خداى عزوجل (آیه ۵۵ سوره زخرف) (((چون ما را به افسوس آوردند از ایشان انتقام گرفتیم))) فرمود: خداى عزوجل چون افسوس ما افسوس نخورد لیکن او دوستانى را براى خود آفریده که آنها افسوس خورند و خشنود گردند. و ایشان مخلوقند و پروریدگان و خداوند خشنودى آنها را خشنودى خود و خشم آنها را خشم خود قرار داده زیرا ایشان را مبلغین خود و دلالت کنندگان بسوى خود مقرر داشته است و از این جهت است که آن مقام را دارند، معنى آیه آن نیست که افسوس دامن خدایتعالى را گیرد چنانکه دامنگیر مخلوق شود بلکه معنى آن چنانستکه در اینباره گفته است (((هر که به یکى از دوستان من اهانت کند به پیکار من آمده و مرا به مبارزه خوانده است و فرموده (آیه ۸۰ سوره نسا) (((هر که فرمان پیغمبر برد فرمان خدا برده است))) و نیز فرموده است (آیه ۱۰ سوره فتح) (((همانا کسانی که با تو بیعت کنند با خدا بیعت کردهاند و دست خدا روى دست ایشانست))) تمام این عبارات و آنچه مانند اینهاست معنایش همانست که برایت گفتم و همچنین است خشنودى و خشم و غیر ایندو از صفات دیگر مانند آنها، اگر بنا باشد که افسوس و دلتنگى دامن خدا را هم بگیرد در صورتیکه خود او خالق و پدید آورنده آنها است روا باشد که کسى بگوید روزى شود که خداى خالق نابود گردد، زیرا اگر خشم و دلتنگى بر او در آید دگرگونى عارضش شود و چون دگرگونى عارضش شود از نابودى ایمن نباشد، بعلاوه در این صورت میان پدید آورنده و پدید شده و میان قادر و آنچه زیر قدرتست و میان خالق و مخلوق فرقى نباشد، خدا از چنین گفتار برترى بسیار دارد، او خالق همه چیز است بدون آنکه به آنها نیازى داشته باشد و چون بىنیاز است اندازه و چگونگى نسبت باو محالست مطلب را بفهم انشاءالله تعالى.
💥شرح :
🍂ملاصدراى شیرازى (ره) براى این جمله روایت (((چون دگرگونى عارضش شود از نابودى ایمن نباشد))) چهار دلیل اقامه کرده است: 1- افسوس و خشم و دلتنگى و مانند اینها کیفیتى است که قابل اشتداد است و لازمه اشتداد تضاد فاسد شدنى و از بین رفتنى است مثلاً وقتى آب در گرمى شدت مىکند آب بودنش از میان مىرود و بخار و هوا مىشود و همچنین هوا چون در سردى شدت کند منقلب به آب مىشود و هوا بودنش از میان میرود و همچنین انسان چون خشمش شدت کند یا ترسش بنهایت درجه رسد مىمیرد. 2- هر چیز متغیرى را غیر از ذات خود لازمست زیرا با برهان ثابت شده است که چیزى از ناحیه ذات خود بحرکت در نیاید و هر چیز که مغیرى داشته باشد آن مغیر در آن تصرف کند و بر آن غالب و مسلط باشد و بر نابود کردن آن قدرت دارد. 3- هر چیز متغیرى مرکب از دو امر است که بسبب یکى بالفعل است و بسبب دیگرى بالقوة زیرا که قوه نوعى از عدمست و معلومست که هر مرکبى انحلال و زوالست 4- چیزیکه قوه غیر متناهیة دارد چیزى دیگر در او تأثیر نکند و او از چیزى متأثر و منفعل نگردد زیرا ضعیف در برابر قوى نتواند مقاومت کند تا چه رسد که بر او غلبه کند و تا چه رسد که آن قوى در قوت غیر متناهى باشد و عکس نقیض جمله اول این است که هر چیز متغیرى متأثر و منفعل گردد قوتش متناهى باشد و هر چیز چنین باشد ناچار روزى نابود و فانى شود. سپس ملاصدرا گوید امام علیهالسلام فرمود از نابودى ایمن نباشد و نفرمود قطعاً نابود شود براى اینکه ممکن است همیشه از مبادى عالیه به چیز متغیر کمک رسد و آن را باقى نگه دارد و این هم نسبت به خدا محال است، و اما راجع به آنچه امام در آخر حدیث فرمود که: (((چون بىنیاز است اندازه و چگونگى نسبت به او محال است))) مرحوم ملاصدرا دلیلى آورده است که در نظر ابتدائى ما مربوط به بیان امام (ع) نیست و خود دلیلى جداگانه است و دلیلى که مىتوان برایش اقامه نمود این است که وجود غیر محدود کامل است و احتیاجى ندارد و هر موجودى که بچیزى احتیاج دارد معنى آن احتیاج نقصى است در حد ذات یا صفات او که او را در آنجا محدود کرده و باو کیفیتى آنگونه داده است و باید آن احتیاج رفع شود تا غیر متناهى گردد (اگر چه وقوع این فرض محال است) و چیز غیر متناهى حد و کیفیت ندارد.