برشی از کتاب (89) 🔅🔅🔅 📝 دیدگاههای تفسیری ؛فلسفی علامه طباطبایی در بیان شاگرد فرزانه ایشان آیت الله جوادی آملی(4) ▪ چهارم. علّامه طباطبايي چونان حكيمان متألّه ديگر، جهاني بود بنشسته در گوشه‏اي. همان‏طور كه در جهان عيني عرشْ موجود است و خداوند آن را بر آب قرار داد؛ (وكان عَرْشُهُ علي الماء)[ سوره ‏ي هود، آيه‏ ي 7.]، هر چند تحقيق معناي عرش و مقصود از آب و مراد از استواي عرش بر آب، محتاجِ فحص بالغ و سعي رساست، ليكن اجمال آن اين است كه مقام فرمانروايي خداوند و اِعمال ربوبيّت آن حضرت بر عامل حيات استوار است. چنان‏كه فرمود: (وَ جَعَلْنا مِنَ الماء كلَ شي‏ءٍ حيٍّ).[ سوره‏ ي انبياء، آيه‏ ي 30.] 🔹 همچنين در جهان علمي يعني صحنه روحِ انسانِ متكاملْ دلي است كه از آن به عنوان عرش معنوي ياد مي‏شود؛ قلبُ المؤمنِ عَرْشُ الرحمن[بحار الانوار، ج 58، ص 39.] و اين عرشِ روحاني بر آب ويژه قرار گرفته است و آن اشك است: اشك حَرَم نشين نهانخانه مرا از پشت هفت پرده به بازار مي‏كشد [ديوان حافظ.] 🔹 از دعاي كميل عَلَوي برمي‏ آيد كه مهمّ‏ترين سلاحِ مجاهدِ نستوهِ جهادِ اوسط و اكبر، گريه است؛ «و سلاحُهُ البكاء». [ مفاتيح الجنان، دعاي كميل] 🔹 اشك عارفانه مؤمنْ آبِ حيات اوست كه عرش الرحمان را به دوش مي‏كشد؛ گفتي آن آب را كه عرش بر اوست اشك كرّوبيان همي يابم رَخْشِ فكرتْ كه رستم جان راست با فلك هم عنان همي يابم هر كجا ذرّه‏اي است در دو جهان زير بار گران همي يابم چيست آن بارْ عشق حضرت اوست راستي جاي او همي يابم در رَسَن‏هاي منجنيقِ شناختْ عَقلْ يك ريسمان همي يابم جمله خلق را در اين دريا چون نَمِ ناودان همي يابم بر درش سر بريده همچون قَلَم عَقْلْ بر سر دوان همي يابم بر سر هر كه سرنباخت در او قهر او قهرمان همي يابم ره بَر و راه و راه رو همه اوست من بدين صد بيان همي يابم [ديوان عطار، ص 109 ـ 110.] 🔹 اساس اين معارف برين را در انسان شناسيِ ديني مي‏توان يافت. زيرا حضرت امام جعفر صادق (عليه‏السلام) از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نقل نمود كه جبرئيل (عليه‏السلام) بر آن حضرت نازل شد و سلام خداوند را ابلاغ كرد و گفت خداوند چنين فرمود: اِشْتَقَقْتُ للمؤمن اسماً من أسمائى سَمَيتُّه مُؤمناً، فالمؤمن منّى و أنَا منه، مَنْ استهانَ مؤمناً فقد استقبلني بالمحاربة [وسائل الشيعة، ج 17، ص 211، كتاب تجارت، ابواب ما يكتسب به، باب 49، ح 1.]؛ يعني من براي مؤمن نامي از نام‏هاي خودم را برگزيدم و او را مؤمنْ ناميدم. زيرا عنوانِ مؤمن يكي از اسماي حسناي خداوند سبحان است؛ «...المُؤمن المُهَيْمن العزيز الجبّار المتكبّر...».[ سوره ‏ي حشر، آيه ‏ي 23.] پس مؤمن از من است و من از اويم، هر كس مؤمن را سبك دارد و خوار شمرد گويا به نبرد با من مبادرت ورزيده است. 🔹 معلوم است جنگِ با خداوند مستلزم انهزام و شكست قطعي دنيا و آخرت است. آن چه از حضرت رسول گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده كه «حسينٌ منّي و أنَا من حسين» [ بحار الانوار، ج 43، ص 261.] 🔹 نموداري از هماهنگي كامل ظاهر و مظهر است و همان‏طور كه ولايت دَرِ ورودي نبوت و رسالت است؛ «أنا مدينة العلم وعلىّ بابها»، [ همان، ج 40، ص 87.] 🔹 نبوت و رسالت نيز دَرِ ورودي ساحت منزّه ربوبيّت است، يعني بدون ولايت‏مداري نيل به قرب رسالت ميسور نيست و بدون نبوّتْ محوري رسيدن به بارگاه مقدّس ربوبيّت مقدور نخواهد بود. 🔹 وقتي انسان سالك به قرب الاهي متنعم مي‏گردد و فيض ويژه آن حضرت به هويّت وي نزديك مي‏شود كه در تمام جزم‏هاي علمي و عزم‏هاي عملي و تنظيم روابط متقابل حق و تكليف، در مدار قرآن و عترت (عليهم‏السلام) حركت كند. ناقوس هوا بشكنْ گر زان‏كه نه گبري تو زُنّار ريا بگسل گر زان‏كه نه ترسايي [ديوان عطار، ص 624.] @rahighemakhtoom