محفل علمی رهپویان
🎙 صوت نشست علمی برگزار شده با حضور استاد محترم حجت‌الاسلام والمسلمین سبحانی با موضوع : بررسی امت
خلاصه بیانات استاد محمد تقی سبحانی در نشست علمی با موضوع بررسی امتداد فلسفه اسلامی ▫️سوال یکی از حضار در جلسه: شما در نشست اخیرتان (۴تیر۱۴۰۰) فرموده بودید فلسفه و عرفان در پیدایش انقلاب نقش چندانی نداشتند و همچنین از فلسفه نباید توقع تمدن سازی داشته باشیم، باید بیشتر روی فقه و کلام سرمایه گذاری کنیم، دلیل فرمایش تان چیست؟ جواب اجمالی : اگر منظورتان کل فلسفه است، خیر، ما برای فلسفه اسلامی کنونی[صدرایی و نوصدرایی] در حوزه تمدن سازی نقش قائل هستیم. برای فلسفه در بستر تاریخی[مثلا در پیدایش انقلاب] هم نقش هایی را برشمردیم. قبلا درباره اینها صحبت کرده ام. ▫️ ۳ مبحث داریم : الف)رابطه فلسفه به معنای کلی با تحول اجتماعی به معنای عامش :برخی میگویند ارتباط ندارد ولی ما میگیم بله ارتباط دارند. ب)فلسفه ای که در سنت اسلامی دچار تکامل شده( فلسفه صدرایی و نوصدرایی) در تحولات معاصر جهان اسلام و تشیع ( بعنوان مثال انقلاب اسلامی ) چه سهمی داشته است؟ اعتقاد ما این است که سهم اندکی داشته در مقایسه با سایر عوامل و دانش ها ج) مبحث سوم : مبحث اصلی ما : فلسفه موجود(حکمت متعالیه صدرایی) چه ظرفیت هایی در تحولات اجتماعی، در بسط تمدن اسلامی، در ایجاد تغییرات آینده میتواند داشته باشد؟ پاسخ :بخش هایی از آن مفید و بخشهایی آسیب زاست که باید حذف شود و بخش هایی خنثی است.(ادعای تمامیت نداریم، باید این مباحث نقد و گفتگو شود.) 🔸بیان ذلک: محور اول :تعریف مفهوم فلسفه و غایت آن از منظر مطالعات اجتماعی: فلسفه نمیتواند بدون آگاهی های تجربی و بدون پشتوانه های سنتی فرهنگی شکل گیرد. اساسا عقل محور و اندیشه روزانه است. به عام ترین اصول عقلانی ناظر به عینیت می پردازد. منظومه وار و دستگاه مند است( فراتر از نظام مندی فقه). محور دوم : فلسفه چه نسبت هایی با مقولات عینی و اجتماعی دارد؟ به تعبیر دیگر چه انتظاراتی از آن داشته باشیم؟ چه کارکردهایی میتواند داشته باشد؟ ۴ کارکرد : ۱.چهارچوب و پارادایم نگاه یک نظریه پرداز اجتماعی را تعریف کند: مفاهیم اساسی را بدهد(این نظر ما برخلاف نظر سکولارهاست) و در کنارش دانش های دیگری هم بایستی بکار رود(حتی تبدیل احساس یک عینیت به ادراک آن عینیت نیاز به فلسفه دارد). دانش فلسفه و کلام در طول همدیگر اند ، الهیات نیازمند زیرساخت فلسفی با تعریف مذکورش است و فلسفه بدون الهیات نمیتواند نسبت خودش را با واقعیت های عینی توضیح دهد : این حرف بنده در سنت های ماتریالیسمی هم وجود دارد. یعنی اگر پای تجربه به میان نیاید، امکان شناخت عینیت از طریق تجربه وجود ندارد. ۲. ارزش های اساسی انسانی را به زبان مشترک انسانی به نظریه پرداز ما بدهد:دقیقه ۵۶ ۳. تبیین چرایی تحولات اجتماعی و انسانی : در کنار تبیین علت فاعلی(علت ایجادی)، علت حرکت را توضیح دهد. عوامل اصلی و فرعی تغییرات و تحولات. ۴. تبیین چگونگی تغییرات و تحولات اجتماعی محور سوم : ماهیت شناسی فلسفه موجود از منظر مطالعات اجتماعی و تمدنی: معیارهای سنجش (صحت و توانمندی و تاثیرِ) فلسفه از نظر یک فیلسوف اجتماعی چیست؟ ۶تا ۷ معیار ما پیدا کردیم : ۱.این فلسفه تا چه میزان اراده گراست و تا چه حد ضرورت گراست. ( اراده انسان رو چگونه تعریف میکند) ۲.تا چه حد میتواند حرکت اجتماعی رو تحلیل کند؟ تا دقیقه ۶۷ خلاصه نویسی شد. اسلامی