پدرم به نگاه گرمتان محتاجم
پدر جان جای خالی شما را هیچکس نمیتواند پُر کند؛ قلبم مثل دیواری که با میخ داغ در آن شیار ایجاد کردهاند دیگر هیچوقت دیوار نخستین نخواهد شد.
لبخند بر لب میزنم تا داغ دلم خنک شود و اشک مذابهای قلبم از آتشفشان چشم سرازیر نشود.
حتی یک کلمه نمیتوانم از شما بگویم چون بغض امانم نمیدهد نازنینم...
اما فقط از شما و خوبیهایتان میبارم و مینگارم.
پدرم!
چقدر دلم هوای صدای گرمتان را کرده؛ احساس میکنم بعد از شما، خونِ گرمِ آرامش، در ڪوچه باغِ رگهایم یخ زده است.
اصلا نمیدانم بعد از شما چگونه زندهام؛
آخر شما چهار فصل روزگار من بودید پدر جان
بودنتان بهار عمرم بود، خندههایتان تابستان و
نبودنتان بغض پائیزی است متصل به زمستانی پربارش از ناودان دیدگان...
خبر دارید ڪه بی رویت شبم مهتاب ڪم دارد؟
تمام عمر چشمانم ز اشک دیده نم دارد؟
خبر دارید قلبم را چه سوزان است و غم دارد
و در تقویم بعد از تو تمام فصلهای آن، خزان دارد
این بود بداههام برای نازنین پدرم.
پدرم باتمام وجودم دوستتان دارم
من صبورم اما دست خودم نیست اگر میگریم
🖊مرضیه رمضانقاسم
پدریعنی,که دستی از سخاوت
پدریعنی،کتابی از صداقت
پدریعنی،که دستی پینه بسته
#پدر
@ramezan_ghasem110