#بخش_پنجم
دو روز بعد از آمدنشون از کربلا شيما زایمان کرد و پسری را به دنیا آورد .. فرهاد خیلی خوشحال بود .
فریبا خانوم از کربلا کلی لباس بچه و وسایل برای پسر فرهاد آورده بود .
زندگی شیرین و ساده فریبا و آقا ماشالا زبانزد همه فامیل بود ..
فرزانه دانشگاه قبول شده بود و راهی تهران بود. فریبا خیلی نگران نبود چون میدونست توی تهران تنها نیست در کنار پدر و مادرش میمونه خیالش بابت فرزانه جمع بود .
رشته ای که دوست داشت ، پرستاری تو تهران قبول شده بود از مادرخواست که مراقب فرزانه باشد و در صورت هرگونه خطایی بهش اطلاع بده
فرزانه نسبت به فرنگیس و فاطمه خیلی شیطون بود و فریبا از شیطنت و جوونی فرزانه یکم میترسید
آقا ماشالا اصرار داشت یک سال دیگه صبر کنه شاید تو شهر خودمون قبول بشه و به تهران نره ، ولی خوب فرزانه قبول نکرد و راهی تهران شد .
چند سالی میشد که فاطمه و فریدون ازدواج کرده بودند ولی خبری از بچه نبود
فریبا از فاطمه خواسته بود اگر مشکلی هست با دکتر صحبت کنند
ولی خوب فاطمه اصرار داشت که ما خودمون بچه نمیخوایم و مشکلی نداریم .
فرزانه بعد از ثبت نام در دانشگاه آمد وسایل مورد نیاز اولیه اشو ببره ، لباس و وسایل شخصی و ....
که همراه فریبا و فرهنگیس به تهران آمدند تا فریبا اتاقی را که در جوانی اتاق تنهایی و جوانی اش بود برای فرزانه آماده کنه و سری به پدر و مادر بزنه ...
فرزانه خیلی خوشحال بود. مادر و پدر فریبا هم فرزانه رو خانم دکتر صدا میزدن .
هنوز یک هفته از اومدنشون به تهران نگذشته بود، فاطمه پیش آقا ماشالله بود که زنگ زد مامان نگران نشو یکم فشار خون بابا بالا رفته شما نبودین آوردیمش بیمارستان ، اگه میتونید بیاید بیرجند ...
فریبا خیلی نگران شده بود ، و همون شبانه با فرنگیس راهی ترمینال شدند و رفتن بیرجند .
فرزانه تهران پیش پدربزرگ و مادربزرگ موند ، برای دانشگاه رفتن ولی خیلی نگران پدر بود .
وقتی رسیدند آقا فریدون در ترمینال منتظرشون بود و مستقیم از ترمینال رفتن بیمارستان .
آقا ماشالله فشارش رفته بود بالا و سکته قلبی کرده بود ، خداروشکر که زنده مونده بود ... ولی خب نصف بدنش فلج شده بود .
فرهاد و شیما هم اومده بودن، چند شبی بیمارستان بود و آوردنش منزل . تختی رو کنار سالن گذاشتن برای استراحت و دراز کشیدن آقا ماشالله .
دست و پای آقا ماشالله بی حرکت شده بود ، تکلمش هم خیلی سخت و بریده بریده بود .
دکتر میگفت باید فیزیوتراپی بشه و زیاد صحبت کنه تا تکلمش درست بشه ...
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{
@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••